عمر اي خبيث ملعون ؛ تـو چه دشمنــي خدا را
کـه به درد ســر فکندي ؛ تو جميع انبيا را
بـه غديرخــم تو بيعت ؛ بــه ولي حق نمـــودي
ز چه رو شکستي آخر ؛ همه بيعت و وفا را
شده از تو شاد و خندان ؛ شده راضي از تو شيطان
چو بري به سوي دوزخ ؛ تو جميع اشقيا را
به جز از عمــرکه گويد ؟ به غلام خـويش قنفـذ
کـه بزن به تـازيـانه ؛ تو عـزيـز کبــريا را
دل سنــگ اين ستمگــر ؛ که نديده آب رحمـت
به مَثـل اشـدّ قسوه ؛ ز هـزار سنـگ خــارا
به جز او که ســر بــرهنه ؛ بکشد به مسجـد آرد
به هـزار مکـر و حيلـت ؛ شه ملک لافتي را
ز خيــانتش بـــه مولا ؛ زجنــايتش بــه زهــرا
بنمــود غرق در خـون ؛ دل پـاک انبيــا را