دلائل برتری امام علی بر دیگران - شیعیان اهل سنت واقعی
|
محمد علی ( یکشنبه 86/7/8 :: ساعت 8:55 عصر )
"...از این دردناکتر ٬ اینکه علی در میان پیروان عاشقش نیز تنهاست!در میان امتش که همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاریخش را به علی سپرده است ٬ تنهاست.او را همچون یک قهرمان بزرگ ٬ یک معبود و یک الهه میپرستند ٬ اما نمی شناسندش و نمیدانند که کیست؟ دردش چیست؟حرفش چیست؟رنجش چیست و سکوتش چراست؟ در زبان فارسی ما هنوز نهج البلاغه ای که مردم بخوانند وجود ندارد! تنهایی مگر چیست؟ از تئاتر نویسی مانند برشت حداقل ۵ اثر که به فارسی بسیار خوب ترجمه شده می توان نام برد٬ اما هنوز پس از گذشت قرنها سخن علی به زبان فارسی که نسل ما بخواند و بفهمد وجود ندارد٬ و هنوز ملتی که تمام هستی اش را در راه علی نثار کرده از او کلمه ای و سخنی درست نمی شناسد. این است که علی در اوج ستایشهایی که از او می شود مجهول مانده است. درد علی دو گونه است:یک درد٬دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر دردیست که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده و به ناله در آورده است. ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس میکند. امّا این درد علی نیست! دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است٬ تنهایی است...که ما آنرا نمی شناسیم! باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را... که علی درد شمشیر را احساس نمی کند٬و...ما... درد علی را احساس نمیکنیم..." "قسمتی از جزوه علی تنهاست-دکتر علی شریعتی" | |||||
|
محمد علی ( پنج شنبه 86/6/29 :: ساعت 5:44 عصر )
بزرگ جلوه دادن شخصیتها تئوری بزرگ جلوه دادن شخصیتها، یکی از مهمترین مسائلی است که در طرح اهل سنت آمده است. چرا که بر اساس آن توانستند امت را به سوی خط دیگری که دشمن اهل بیت است، سوق بدهند. اگر نبود آن مقامی که برای ابوبکر ساختند و او را بر تمام شخصیتهای امت برتری دادند و اگر نبود منزلتی که برای عمر درست کردند که گاهی مقامش را از مقام پیامبر نیز بالاتر دانستند و اگر نبود مقام عایشه و ابوهریره و ابن عمر، و اگر نبود تئوری عدالت صحابه و عشره مبشره، هرگز مقام امام علی اینقدر پایین نمیآمد و هرگز درجه ابوذر و سلمان و عمار و حذیفه و دیگر یاران و شیعیان علی کاسته نمیشد. آری نصوصی که درباره حضرت علی(ع) وارد شده است، تمام اقوال و روایات دیگری را که درباره ابوبکر و عمر و عثمان، عایشه و دیگران نقل شده است، ویران و منهدم میکند. از اینجا بود که این قوم به خاطر پر کردن نقصی که در نصوص بود و شخصیتشان را تایید نمیکرد، به تئوری اجماع و عدالت، روی آوردند. زیرا با اجماع توانستند روایاتی را مطرح کنند که دیگران را در برابر امام علی، مقام والا ببخشند! هدف از بزرگ جلوه دادن اینان، وادار کردن امت بود که پیروی از افراد خاصی نماید و از سوی دیگر امت را بقبولانند که اشخاص معینی را رد کند و به فراموشی بسپارد. کوچک کردن شخصیت امام علی اینان به بزرگ کردن شخصیتهای خود بسنده نکردند، بلکه تمام سعی و تلاششان را به کار بردند که امام علی را کوچک و تحقیر کرده و ازمقام و منزلتش بکاهند و از این روی روایاتی را از زبان رسول خدا نقل کردند که علی را بیارزش جلوه داده و امت را قانع میکند که به همان منزلتی که خود برایش وضع کردند اکتفا کند. بخاری نقل میکند که رسول خدا بر منبر رفت و گفت: « فرزندان هشام بن مغیره از من اجازه گرفتند که دخترشان را به ازدواج علی بن ابیطالب درآورند. من هرگز اجازه نمیدهم اجازه نمیدهم اجازه نمیدهم مگر این که فرزند ابوطالب دخترم را طلاق دهد. چرا که فاطمه پاره تن من است هر که او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر که او را نگران کند مرا نگران کرده است» در روایت دیگری علی دختر ابوجهل را با وجود فاطمه در منزلش، خواستگاری میکند! احمد بن حنبل روایت میکند: رسول خدا بر علی و فاطمه وارد شد و آنها را برای نماز بیدار کرد. سپس به خانهاش بازگشت و مقداری از شب را نماز شب خواند اما صدایی از آنها نشنید. دوباره بازگشت و بیدارشان کرد و گفت برخیزید و نماز بخوانید. علی نشست و با دستانش چشمش را مالید و گفت به خدا قسم ما نمازی به جز نماز واجب نمیخوانیم. روحمان نیز در دست خدا اگر خواست بیدار میشویم!! ( یعنی لزومی ندارد که تو ما را برای نماز بیدار کنی!) رسول خدا ناراحت شد و از آنجا بیرون آمد و با دستش بر ران خود میزد و سخن علی را تکرار میکرد! ترمذی از علی نقل میکند که گفت : زیاد از من مذی خارج میشود از رسول خدا حکمش را پرسیدم گفت : منی غسل دارد و مذی فقط وضو دارد. و بخاری نقل میکند که علی و عباس بر عمر وارد شدند. عباس گفت یا امیرالمومنین بین من و این مرد قضاوت کن. نزاع آنها در مورد اموالی بود که از بنینضیر گرفته شده بود. پس علی و عباس شروع کردند به هم ناسزا گفتن و فحش دادن!! و ازمحمد بن حنفیه نقل میکند که گفت: از پدرم (علی) پرسیدم چه کسی برترین مردم است پس از رسول خدا ؟ گفت: ابوبکر و سپس عمر! پس گفتم تو چه میشوی؟ گفت : من تنها یک نفر از مسلمانانم! از این روایات و بسیاری دیگر از آنها، به این نتایج میرسیم: امام علی عمدا پیامبر را اذیت کرد و سخنش را گوش نکرد و نماز نخواند! امام علی با رسول خدا لجاجت کرد و درخواستش را برای خواندن نماز رد کرد! شهوت جنسی بر علی غلبه داشت! علی احکام وضو را نمیدانست! علی هیچ چیز از علم پیامبر را به ارث نبرده بود! علی خلافت ابوبکر و عمرو عثمان را اقرار میکرد! علی شهید نبود! مشروعیت علی برگرفته از مشروعیت عمر بود! ( چرا که عمر شهادت داد که پیامبر قبل از رحلت از علی راضی بود!!) علی سنت خلفای سه گانه پیش از خود را پذیرفته بود! علی به خاطر پول عموی رسول خدا را فحش داده بود! علی اعتراف کرد به برتری ابوبکر و عمر و عثمان بر خودش! یعنی اعتراف دارد به صحیح بودن خلافتشان! و این با روایاتی که خود اهل سنت نقل کردهاند و رخدادهای تاریخی کاملا مغایرت و تناقض دارد. پس نقل چنین روایاتی هیچ انگیزهای ندارد جز شکستن قداست امام علی در اذهان مسلمین و متزلزل ساختن مقام والایش در قلوب آنان. حال باید از آنان پرسید که: آیا این همان علی است که شب هجرت با وجود خطرات فراوان و برای حفظ جان رسول خدا در بستر ایشان خوابید؟ آیا این همان علی است که در جنگهای خندق و خیبر آنهمه از خود رشادت نشان داد؟ آیا این همان علی است که در جنگ احد با آنکه بسیاری از صحابه فرار کردند، او در کنار پیامبر ماند؟ آیا این همان علی است که رسول خدا او و فاطمه و حسنینش را برای مباهله با مسیحیان نجران با خود برد؟ آیا این همان علی است که پیامبر در حقش فرمودند : « علی همواره با حق است و حق هم با علی» آیا این همان علی است که در ماه رمضان و به هنگام عبادت در مسجد به شهادت رسید؟ درباره طرح دشمنان اهل بیت برای کوچک جلوه دادن مقام امام علی در آینده بیشتر خواهم نوشت. | |||||
|
محمد علی ( سه شنبه 86/6/27 :: ساعت 11:22 صبح )
افضلیت علی (ع) بر سایرین بسیاری از فضائل و مناقبی را که شیعیان درباره علی بن ابیطالب نقل میکنند دارای سند و مدارک واقعی است که در کتابهای صحیح و مورد اطمینان اهل سنت هم نوشته شده است و نه تنها از یک راه بلکه از راهها و سندهای گوناگون نقل شده است که دیگر جایی برای دودلی باقی نمیماند. بسیاری از اصحاب، روایتهای بیشماری را در فضائل امام علی نقل کردهاند تا آنجا که ابن حنبل میگوید: « هیچ یک از اصحاب رسول خدا، دارای آنقدر فضائل زیاد نیست جز علی بن ابیطالب» ( مستدرک حاکم ج 3 ص 107- مناقب خوارزمی ص 3 و 19 – تاریخ الخلفا سیوطی ص 168 – صواعق المحرقه ص 72 – تاریخ ابن عساکر ج 3 ص 63 شواهد التنزیل حسکانی حنفی ج 1 ص 19) قاضی اسماعیل و نسایی و ابوعلی نیشابوری هم می گویند: « روایتهایی با سندهای درست در حق هیچیک از اصحاب نیامده است، جز آنچه در حق علی (ع) آمده است.» ( ریاض النظره طبری ج2 ص 82 – صواعق المحرقه ابن حجر ص 118 و ص 72) و این درحالی است که امویان مردم را در قلمرو حکومت اسلامی، وادار به دشنام و نفرین علی کرده و از ذکر هر فضیلتی برای او قدغن نموده و حتی نمی گذاشتند کسی نام علی را بر خود یا فرزندانش بگذارد و علیرغم این انکارها و مخالفتها، فضائل و مناقبش، جهان را فرا گرفته است. و در این باره امام شافعی میگوید: « در شگفتم از مردی که دشمنان، کینه توزانه، فضائلش را پنهان داشتند و دوستانش از ترس آشکار نکردند. با این حال آنقدر فضیلت برای او ذکر شده که زمین وآسمان را پر کرده است. » اما درباره دیگران و سایر اصحاب اینگونه نیست. درباره ابوبکر، در کتب اهل سنت و گروهی که او را برتر از علی میدانند، فضیلتهایی به اندازه امام علی وجود ندارد. گرچه فضیلتهایی که درباره ابوبکر در کتب تاریخی نقل شده است، یا به روایت دخترش عایشه است که موضعش نسبت به امام علی کاملا آشکار است! ( و بیگمان بالاترین تلاش خود را برای یاری رساندن به پدر به کار برد هر چند با جعل روایتهای دروغین!) و یا به روایت عبدالله بن عمر است که او نیز با امام علی بیعت نکرد و از او دوری میکرد و او حدیث میکرد که برترین مردم پس از رسول خدا، ابوبکر است. سپس عمر و پس از او عثمان و بعد از اینها دیگر برتری وجود ندارد و همه مردم یکسانند!! ( صحیح بخاری ج 2 ص 202) و با این حدیث خواسته است امام علی را مانند مردم کوچه و بازار و یک فرد معمولی که هیچ فضیلت و برتری ندارد قلمداد کند! همچنین فضائل ابوبکر را اشخاصی چون عمرو بن عاص، ابوهریره، عروه و عکرمه نقل میکنند و تاریخ نشان داده است که همه اینها از دشمنان حضرت علی بودند و با او جنگیدهاند، نه با سلاح بلکه با دروغپردازی و جعل احادیث در فضیلت دشمنان و مخالفانش و حتی کسی را که با حضرت جنگیده و کارزار کرده، از شدت دشمنی و کینهتوزی نسبت به علی، او را تعریف کردند و ستایش نمودند. ( فتح الباری فی شرح صحیح بخاری ج 7 ص 83- تاریخ الخلفا سیوطی ص 199 – الصواعق المحرقه ابن حجر ص 125) اگر ابوبکر با فضیلت تر بود؟! قطعا اگر پیامبر (ص) ایمان ابوبکر را بالاتر از همه میدانست، اسامه بن زید را امیر و فرمانده او قرار نمیداد و در شهادت دادن به نفع او امتناع نمیورزید و به او نمیفرمود : « نمیدانم پس از من چه خواهی کرد» تا آنجا که ابوبکر را به گریه واداشت( موطا امام مالک ج 1 ص 307- مغازی واقدی ص 310) و علی بن ابیطالب را پشت سر او نمیفرستاد که سوره برائت را از او بگیرد و او را از تبلیغ آن منع نمی کرد ( صحیح ترمذی ج 4 ص 339- مسند امام حنبل ج 2 ص 319 مستدرک حاکم ج 3 ص 51) و روز خیبر برای دادن پرچم به فرد شایستهای نمیفرمود :« فردا پرچم را بدست مردی میسپارم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند قهرمان نبرد است و هرگز فرار نمی کند و خداوند قلبش را با ایمان آزمایش کرده است» و آنگاه پرچم را به دست علی داد و به ابوبکر نداد ( صحیح مسلم باب فضائل علی بن ابیطالب) و ... و اگر آن روایت که میگوید : « اگر میخواستم خلیل و دوستی صمیمی برای خود بگیرم ابوبکر را بر میگزیدم» مورد بررسی قرار دهیم، این تناقض پیش خواهد آمد که او روز « مواخات صغری» درمکه و روز « مواخات کبری » در مدینه کجا بود که در هر دو روز پیامبر، علی را به اخوت برگزید و به او فرمود « تو برادر من در دنیا و آخرت هستی» و هیچ اعتنایی به ابوبکر نکرد ( تذکره الخواص ابن الجوزی ص 23- تاریخ دمشق ابن عساکر ج 1 ص 107 – مناقب خوارزمی ص 7 – فصول المهمه ابن صباغ مالکی ص 21) حال اگر از فضائل بگذریم، و به سیئات و بدیها روی آوریم، یک گناه و اشتباه را از علی بن ابیطالب در کتابهای دو گروه نمییابیم در صورتیکه برای دیگران بدیها و تبهکاریهای زیادی در کتابهای اهل سنت سراغ داریم! | |||||
|
محمد علی ( شنبه 86/6/24 :: ساعت 5:46 عصر )
مردى از صحابه امیرالمؤمنین در جریان جنگ جمل سخت در تردید قرار گرفته بود . او دو طرف را مىنگریست . از یک طرف على را مىدید و شخصیتهاى بزرگ اسلامى را که در رکاب على شمشیر مىزدند و از طرفى نیز همسر نبى اکرم عایشه را مىدید که قرآن درباره زوجات آن حضرت مىفرماید : (أزواجه أمهاتهم) ( همسران او مادران امتند ), و در رکاب عایشه , طلحه را مىدید از پیشتازان در اسلام , مرد خوش سابقه و تیرانداز ماهر میدان جنگهاى اسلامى و مردى که به اسلام خدمتهاى ارزندهاى کرده است , و باز زبیر را مىدید , خوش سابقهتر از طلحه, آنکه حتى در روز سقیفه از جمله متحصنین در خانه على بود. این مرد در حیرتى عجیب افتاده بود که یعنى چه ؟ ! آخر على و طلحه و زبیر از پیشتازان اسلام و فداکاران سختترین دژهاى اسلامند , اکنون رو در رو قرار گرفتهاند ؟ کدامیک به حق نزدیکترند ؟ در این گیرودار چه باید کرد؟! ... به هر حال این مرد محضر امیرالمؤمنین شرفیاب شد و گفت : أیمکن ان یجتمع زبیر و طلحه و عائشة على باطل ؟ آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ شخصیتهائى مانند آنان از بزرگان صحابه رسول الله چگونه اشتباه مىکنند و راه باطل را مىپیمایند آیا این ممکن است ؟ على در جواب سخنى دارد که دکتر طه حسین دانشمند و نویسنده مصری مىگوید سخنى محکمتر و بالاتر از این نمىشود، بعد از آنکه وحى خاموش گشت و نداى آسمانى منقطع شد سخنى به این بزرگى شنیده نشده است فرمود : انک لملبوس علیک , ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال , اعرف الحق تعرف اهله , و اعرف الباطل تعرف اهله :( سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده . حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمى شود شناخت . این صحیح نیست که تو اول شخصیتهائى را مقیاس قرار دهى و بعد حق و باطل را با این مقیاسها بسنجى فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافقند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالف . نه , اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند . این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند) . یعنى باید حقشناس و باطل شناس باشى نه اشخاص و شخصیت شناس. افراد را - خواه شخصیتهاى بزرگ و خواه شخصیتهاى کوچک - با حق مقایسه کنى . اگر با آن منطبق شدند شخصیتشان را بپذیرى و الا نه . این حرف نیست که آیا طلحه و زبیر و عایشه ممکن است بر باطل باشند؟ در اینجا على، معیار حقیقت را خود حقیقت قرار داده است و روح تشیع نیز جز این چیزى نیست . و در حقیقت فرقه شیعه مولود یک بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامى است نه به افراد و اشخاص . قهرا شیعیان اولیه مردمى منتقد و بت شکن بار آمدند. على بعد از پیغمبر جوانى سى و سه ساله است با یک اقلیتى کمتر از عدد انگشتان. در مقابلش پیرمردهاى شصت ساله با اکثریتى انبوه و بسیار. منطق اکثریت این بود که راه بزرگان و مشایخ اینست و بزرگان اشتباه نمىکنند و ما راه آنان را مىرویم . منطق آن اقلیت این بود که آنچه اشتباه نمىکند حقیقت است بزرگان باید خود را بر حقیقت تطبیق دهند . به نقل از کتاب جاذبه و دافعه علی (ع) اثر استاد شهید مرتضی مطهری | |||||
|
محمد علی ( دوشنبه 86/5/29 :: ساعت 10:13 عصر )
دلائل پیشگامی علی (ع) در اسلام و فضیلت و برتری ایشان: دلائل و شواهد پیشگامی علی (ع) در متون اسلامی به قدری فراوان است که بیان همه آْنها در اینجا ناممکن است ولی به عنوان نمونه تعدادی از آنها را ذیلا میآوریم: علی (ع) نخستین کسی که ایمان آورد: نخستین افتخار علی (ع) پیشگام بودن وی در پذیرفتن اسلام و یا به عبارت صحیحتر در ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش است. چراکه علی (ع) از کوچکی یکتاپرست بوده و هرگز آلوده به بت پرستی نبود تا اسلام او به معنای دست کشیدن از بت پرستی باشد. در حالیکه در مورد سایر یاران پیامبر اینگونه نبود) پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام، ارزشی است که قرآن مجید روی آن تکیه کرده و صراحتا اعلام کرده است که کسانی که در گرایش به اسلام پیشگام بودهاند در پیشگاه خداوند ارزش والایی دارند. توجه خاص قرآن به موضوع سبقت در گرایش به اسلام به حدی است که حتی کسانی را که پیش از فتح مکه ایمان آوردهاند و جان و مال خود را در راه خدا بذل نمودهاند، از افرادی که پس از پیروزی مسلمانان بر مکیان، ایمان آورده و جهاد کردهاند برتر شمرده است، چه رسد به کسانی که پیش از هجرت و در سالهای نخست ظهور اسلام مسلمان شدهاند. آنجا که میفرماید: «کسانی از شما که پیش از پیروزی در راه خداانفاق کردهاند و سپس به جهاد پرداختند با کسانی که بعد از آن در راه خدا انفاق و جهاد کردند، یکسان نیستند بلکه آنان در پیشگاه خدا مقامی بالاتر دارند و خداوند به هردو وعده نیک داده است...» حدید 10 الف- پیش از همه، خود پیامبر اسلام به پیشقدم بودن علی (ع) تصریح کرده و در میان جمعی از یاران خود فرمودند: « نخستین کسی که در روز رستاخیز با من در کنار حوض کوثر ملاقات میکند، پیشقدمترین شما در اسلام، علی بن ابی طالب است» ( ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ج 3 ص 28- ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج 13 ص 119 – الحاکم نیشابوری ، المستدرک علی صحیحین ج 3 ص 17) ب – دانشمندان و محدثان نقل میکنند : حضرت محمد (ص) روز دوشنبه به نبوت مبعوث شدند و علی (ع) فردای آنروز با او نماز خواندند. ( ابن عبدالبر ، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ج 3 ص 32 – ابن اثیر الکامل فی التاریخ ج 2 ص 57 – حاکم نیشابوری در المستدرک علی صحیحین ج 3 ص 112 ) ج ) امام در خطبه « قاصعه» میفرماید:« آنروز اسلام جز به خانه پیامبر و خدیجه راه نیافته بود و من سومین نفر آنها بودم. نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را میشنیدم» ( نهج البلاغه خطبه 192) د – امام در جای دیگر ا سبقت خود در اسلام چنین یاد میکند:« خدایا من نخستین کسی هستم که به سوی تو بازگشت و پیام تو را شنید و به دعوت پیامبر پاسخ گفت و پیش از من جز پیامبر کسی نماز نگزارد» ( نهج البلاغه خطبه 131) ه – امام میفرماید:« من بنده خدا و برادر و صدیق اکبرم، این سخن را پس از من جز دروغگوی افتراساز نمیگوید من هفت سال پیش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم» ( طبری در تاریخ الامم و الملوک ج 2 ص 312 – ابن اثیر در الکامل فی التاریخ ج 2 ص 57 – المستدرک علی صحیحین ج 3 ص 112 ) احادیثی دیگر درباره مقام والای علی(ع): آیا براستی این حدیث که در جلد 1 صفحه 61 صحیح مسلم آمده است به تنهایی مقام و منزلت والای علی را به ما نشان نمیدهد؟ : « علی! نسبت تو به من، نسبت هارون به موسی است جز اینکه بعد از من پیامبری نباشد» و یا « علی مولای هر مومنی پس از من است»( صحیح ترمذی ج 5 ص 296- مسند امام احمد ج 5 ص 25 – مستدرک حاکم ج 3 ص 134 ) و اگر بخواهیم تمام فضائل علی (ع) را از زبان پیامبر که همه علمای شیعه و سنی به صحت و درستی آنها اعتقاد دارند، بشماریم، کتابی مفصل باید نوشت پس چگونه است که اصحاب پیامبر این همه حدیث را نادیده گرفتند و با این همه فضیلت و دلایل محکم بر برتری او بر سایر صحابه، باز دچار شک و تردید شدند. نه تنها شک و تردید بلکه علی را بر فراز منبرها لعن و نفرین کردند و با پیکار کردند تا او را به شهادت رساندند. آری لعن و نفرین! مگر معاویه که او را کاتب وحی مینامند مردم را دستور نداد که به علی دشنام بدهند. همانطور که تاریخ نویسان نوشتهاند و مسلم در صحیحش در باب « فضائل علی بن ابیطالب» همین مطلب را آورده است و اضافه کرده که معاویه، به دست نشاندگان خود در تمام شهرها امر کرد که این لعن و نفرین را سنت قرار دهند و خطبا و سخنوران بر منبرها لعن کنند و هنگامی که برخی از اصحاب از این امر به تنگ آمده و اعتراض کردند، معاویه دستور قتل آنها را صادر کرد و برخی اصحاب نامی چون حجر بن عدی و یارانش کشته شدند. و باید از اهل سنت پرسید – اگر واقعا پیرو سنت پیامبر هستند- چرا حکم به عدالت کسی میدهند که قرآن و سنت حکم به تباهی و ارتداد و کفرش داده است. همچنانکه رسول گرامی فرمودند:« هر که علی را دشنام دهد، مرا دشنام داده و هر که مرا دشنام دهد، خدا را دشنام داده و خداوند او را با صورت به آتش جهنم خواهد انداخت» ( مستدرک حاکم ج 3 ص 121 – خصائص نسائی ص 24 – مسند امام احمد ج 6 ص 33 – مناقب خوارزمی ص 81 – ریاض ذخره طبری ج 2 ص 219 – تاریخ سیوطی ص 73) | |||||
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
|||||
|