محمد علی - شیعیان اهل سنت واقعی
|
محمد علی ( شنبه 86/10/22 :: ساعت 8:11 عصر )
بخشی از سخنان رهبر انقلاب درباره رسالت خواص و عبرتهای عاشورا ... یک چیزی در قرآن هست که ما را به فکر می اندازد . قرآن به ما می گوید شما نگاه کنید ،از گذشتهی تاریخ درس بگیرید. حالا ممکن است بعضیها بنشینند ،فلسفه بافی کنند که گذشته برای امروز نمیتواند سرمشق باشد. کاری به کار آنها نداریم. قرآن صادق مصدق، ما را به عبرت گرفتن از تاریخ دعوت میکند. چون در تاریخ چیزی هست که اگر بخواهیم از آن عبرت بگیریم، باید ما دغدغه داشته باشیم. این دغدغه مربوط به آینده است.چرا حالا این دغدغه باشد؟ مگر چه اتفاقی افتاده است؟ اتفاقی که افتاده در صدر اسلام است ... آنها آمدند پسر پیغمبر ، پسر فاطمهی زهرا ، پسر امیر المومنین را به عنوان خروج کننده بر امام عادل که یزید بن معاویه باشد معرفی کردند و کارشان گرفت .حالا آنها که دستگاه حکومت ظالمند ،هر چه دلشان می خواهد میگویند . چرا مردم باور میکنند؟ چرا مردم ساکت میمانند ؟ این که بنده را دچار دغدغه میکند اینجای قضیه است . من میگویم چه شد که کار به آنجا رسید؟ چه شد که امت اسلامی که اینقدر نسبت به جزئیات احکام اسلامی و آیات قرآنی دقت داشت در یک چنین قضیهی واضحی اینقدر دچار غفلت و سهل انگاری گردید که یک چنین فاجعه ای به وجود آمد؟ خوب این آدم را نگران می کند. در آن عهد کار به جایی رسید که نوهی کسانی که در جنگ بدر به دست امیر المومنین (ع(و حمزه ی سیدالشهدا و بقیهی سرداران اسلام به درک رفته بودند ، پسر همان آدمها، نشست جای پیغمبر (ص)،جگر گوشه ی پیغمبر (ص) را سرش را گذاشت جلویش، با چوب خیزران به لب و دندان او زد و گفت: (لیت اشیاخی ببدرشهدوا / جزع الخزرج من وقع الاسل) یعنی بلند شوند کشته های ما درجنگ بدر و ببینند که ما چکار کردیم با کشنده هایشان . اینجاست که قرآن می گوید عبرت بگیرید. اینجاست که می گوید قل سیروافی الارض . در سرزمین تاریخ سیر کنید. ببینید که چه اتفاقی افتاده است.. . خواص در مدّت این چند سال، کارشان به اینجا رسید. البته این مربوط به زمان «خلفاى راشدین» است که مواظب بودند، مقیّد بودند، اهمیت مىدادند، پیامبر را سالهاى متمادى درک کرده بودند، فریاد پیامبر هنوز در مدینه طنینانداز بود و کسى مثل علىبنابىطالب در آن جامعه حاضر بود. بعد که قضیه به شام منتقل شد، مسأله از این حرفها بسیار گذشت. این نمونههاى کوچکى از خواص است. البته اگر کسى در همین تاریخ «ابن اثیر»، یا در بقیه تواریخِ معتبر در نزد همه برادران مسلمان ما جستجو کند، نه صدها نمونه که هزاران نمونه از این قبیل هست. طبیعى است که وقتى عدالت نباشد، وقتى عبودیّت خدا نباشد، جامعه پوک مىشود؛ آن وقت ذهنها هم خراب مىشود. یعنى در آن جامعهاى که مسأله ثروتاندوزى و گرایش به مال دنیا و دل بستن به حُطام دنیا به اینجاها مىرسد، در آن جامعه کسى هم که براى مردم معارف مىگوید «کعب الاحبار» است؛ یهودى تازه مسلمانى که پیامبر را هم ندیده است! او در زمان پیامبر مسلمان نشده است، زمان ابىبکر هم مسلمان نشده است؛ زمان عمر مسلمان شد، و زمان عثمان هم از دنیا رفت! بعضى «کعب الاخبار» تلفّظ مىکنند که غلط است؛ «کعب الاحبار» درست است . احبار، جمع حبر است. حبر، یعنى عالمِ یهود. این کعب، قطب علماى یهود بود، که آمد مسلمان شد؛ بعد بنا کرد راجع به مسائل اسلامى حرف زدن! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود که جناب ابىذر وارد شد؛ چیزى گفت که ابىذر عصبانى شد و گفت که تو حالا دارى براى ما از اسلام و احکام اسلامى سخن مىگویى؟! ما این احکام را خودمان از پیام شنیدهایم.. (تاریخ ابناثیر، ج 3، ص ( 115 ما باید بفهمیم که چه بلایی بر سر آن جامعه اسلامی آمده است و چگونه از همان شهر افرادی آمدند به کربلا و حسین بن علی(ع) و اصحابش را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم امیرالمومنین(ع) را به اسارت گرفتند. در پاسخ به این سوال قرآن جواب ما را داده است قرآن درد و بیماری را به مسلمین معرفی میکند. آن آیه این است که می فرماید: یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوه و نماز است یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب توفیق از خدای متعال و توکل بر خداو کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی، عامل دوم« اتبعوالشهوات » است. یعنی دنبال شهوترانیها و هوسها و در یک جمله دنیا طلبی رفتن و به فکر جمعآوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمانها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم... | |||||
|
محمد علی ( دوشنبه 86/9/12 :: ساعت 6:36 عصر )
تشیع، ساخته و پرداخته عبدالله بن سبا طبرى درباره این توهّم ساختگى مى نویسد: «یک یهودى به نام عبدالله بن سبا (ابن سوداء) در صنعا، در زمان عثمان اظهار مسلمانى کرد و در بین مسلمانان نفوذ نمود و شروع به رفت و آمد در شهرها و مراکز مسلمانان همچون شام، کوفه، بصره ومصر کرده و بشارت مى داد که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هم مانند عیسى بن مریم باز خواهد گشت و على(علیه السلام) وصىّ محمد(صلى الله علیه وآله) است، آنگونه که هر پیامبر را جانشینى است. و على خاتم اوصیاست، آن سان که حضرت محمد خاتم پیامبران است و عثمان حق این وصىّ را غصب کرده و در حق او ستم نموده است، پس باید با او مبارزه کرد تا حق به حقدار برسد. عبدالله بن سبا دعوتگران خود را در مناطق اسلامى پخش کرد و به آنان گفت که امر به معروف و نهى از منکر کنند و از فرمانروایان انتقاد کنند. گروه هایى از مسلمانان به او گرویدند که از صحابه بزرگوار یا تابعین شایسته بودند، مثل ابوذر، عمار یاسر، محمد بن حذیفه، عبدالرحمن بن عدیس، محمد بن ابى بکر، صعصعة بن صوحان، مالک اشتر و مسلمانان نیکو وشایسته دیگر. پیروان او در اجراى نقشه پیشواى خود، مردم را بر ضدّ حاکمان مى شوراندند ونامه هایى در نکوهش از فرمانروایان نوشته به شهرهاى دیگر مى فرستادند. در نتیجه، عده اى از مسلمانان با تحریک آنان قیام کردند و به مدینه آمدند و عثمان را در خانه اش محاصره کرده و کشتند. همه این ها با رهبرى و اقدام پیروان عبدالله بن سبا بود. مسلمانان با على(علیه السلام) بیعت کردند، طلحه و زبیر بیعت را شکسته به بصره رفتند. پیروان ابن سبا چون دیدند سران دو سپاه در حال تفاهمند و اگر تفاهمى صورت گیرد، آنان را به خاطر خون عثمان پیگیرى خواهند کرد، شبانه گرد آمدند و تصمیم گرفتند که میان دو سپاه نفوذ کنند و بى آنکه کسى بفهمد، جنگ را بر افروزند . آنان در اجراى این نقشه موفق شدند و پیش از آنکه دو لشکر متخاصم بفهمند، سیاستمداران دو جبهه را نسبت به یکدیگر بد بین کرده و به جان هم انداختند. جنگ بصره اینگونه رخ داد بى آنکه سران دو سپاه، نظر یا علمى داشته باشند» 1- داستانى را که طبرى آورده است، با چشم پوشى از ناشناخته هایى که در سند آن است، به افسانه و خرافات شبیه تر است; زیرا باور کردنى نیست که یک یهودى در زمان خلافت عثمان از صنعاء بیاید و مسلمان شود و بزرگان صحابه و تابعین را بفریبد و همه جا بگردد و هسته هاى ضدّ عثمان تشکیل دهد و آنان را به مدینه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامى بشوراند، آنگاه در برابر دیدگان صحابه و تابعین به خانه خلیفه یورش آورند و او را به قتل برسانند. عقل این را نمى پذیرد، هرچند آماده پذیرفتن پدیده هاى عجیب و غریب باشد!این قصّه کرامت مسلمانان و صحابه و تابعین را نیز زیر سؤال مى برد و آنان را به صورت گروهى ساده ترسیم مى کند که فریب یک یهودى نیرنگ باز را که تظاهر به مسلمانى مى کند بخورند، بى آنکه او را بشناسند، در حالى که میان مسلمانان، بزرگان و آگاهان و اندیشمندان حضور داشتند. 2- بررسى سیره عثمان و معاویه نشان مى دهد که آنان هرگز اجازه نمى دادند که مخالفانشان در مناطق اسلامى بگردند و تبلیغات علیه آنان انجام دهند. گواه این نکته این است که : الف : چون ابوذر با عثمان مخالفت کرد، او را از مدینه به ربذه تبعید نمود، زیرا که در مورد تقسیم غنایم و بیت المال میان عمو زادگانش، به عثمان اعتراض کرد. ب : عثمان، عمار یاسر را چنان زد که فتق او پاره شد و عوامل عثمان یکى از دنده هاى او را شکستند. و حوادث دیگرى که علیه مخالفان خلافت و معترضان پیش آمد و از وطن خود تبعید شدند. 3- این افسانه تنها به یک راوی به نام سیف بن عمر بر می گردد. طبری در تاریخ خود از دو کتاب او به نامهای ( الفتوح الکبیره و الرده) و (الجمل و مسیره عائشه و علی ) استفاده می کند. اما سخن علما درباره سیف بن عمر: بسیاری از علما و محدثان اهل سنت در کتب خود، احادیث منقول از سیف بن عمر را رد کرده اند که از آن جمله اند: 1- یحیی بن معین (متوفای 233 هجری) 2- ابو داوود (متوفای 275 هجری) 3- نسائی صاحب صحیح (متوفای 303 هجری) 4- ابن حاتم (متوفای 327 هجری) 5- ابن عدی (متوفای 365 هجری) 6- حاکم (متوفای 405 هجری) 7- خطیب بغدادی ( متوفای 406 هجری) 8- ابن عبدالبر (متوفای 463 هجری) 9- ابن حجر (متوفای 852 هجری) 10- صفی الدین (متوفای 923 هجری) 4- در واقع ماجرای عبدالله بن سبا یک قسمت از دروغ پردازیهای مخالفان علیه شیعه است. طه حسین نویسنده مصری در این خصوص می گوید: «ابن سنا شخصیتی است که دشمنان شیعه برای شیعه ساخته اند و وجود خارجی نداشته است.» بدون شک هدف این حرکت بدنام کردن عقاید شیعه است چرا که دشمنان آنها راهی جز ربط دادن این عقاید به ریشه ای یهودی نیافتند که قهرمان آن شخصیتی تخیلی بنام عبدالله بن سبا است و سپس تمام گناهان را به عهده او و کسانی که از طرف او آمدند گذاشتند. | |||||
|
محمد علی ( چهارشنبه 86/8/30 :: ساعت 7:58 عصر )
روزیازدهم ذی القعده سال روز میلاد با سعادت هشتمین ستاره تابناک آسمان امامت علی ابن موسی الرضا (ع) مبارک باد امام هشتم حضرت علی ابن موسی ( علیه السلام) در روز یازدهم ذیقعده سال صد وچهل وهشت هجری و پس از پانزده روز از شهادت امام صادق ( علیه السلام ) در مدینه منوره متولد شدند . پدر آن حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام ) ومادر آن حضرت نجمه خاتون بوده اند . در سال دویست هجری ، آن حضرت بنا به اجبار مأمون ، خلیفه عباسی از مدینه منوره به سوی مرو ، حرکت نمودند . آن حضرت از شهر های زیادی گذشتند، از جمله آنها شهر نیشابور بود و در این شهر بود که در جمع دهها هزار نفر از جمعیت استقبال کننده ، حدیث شریف قدسی سلسلة الذهب را بر مردم این شهر روایت نمودند وآن حدیث این است : « کلمة لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی » و چون در سلسله راویان این حدیث نام تمام امامان معصوم از خود آن حضرت تا امام علی و پیامبر خدا و جبرئیل هستند؛ حدیث سلسلة الذهب ، نام گرفته است وحدیث قدسی، احادیثی است که کلام خدا است ولی از آیات قران کریم نیست . امام هشتم پس از ورود به مرو و به رغم اکراه آن حضرت به عنوان ولیعهد مأمون الرشید انتخاب شدند و مأمون دستور داد به نام آن حضرت خطبا ،خطبه بخوانند وبه نام آن حضرت سکه رسمی ضرب نمودند، چیزی که باعث حسادت و شعله ور شدن آتش کینه ودشمنی بنی عباس گردید. اما چیزی نگذشت که خلیفه عباسی، حقد وکینه باطن خود را آشکار کرد و سر انجام آن حضرت را مسموم کرد و در آخرین روز ماه صفر سال دویست وسه هجری آن حضرت به شهادت رسیدند و در قریه سناباد در سرزمین طوس (مشهد مقدس ) با عزت وعظمت دفن شدند . و اکنون حرم مطهر آن حضرت سالانه میعاد گاه میلیونها نفر از دوستداران خاندان عصمت و طهارت می باشد . | |||||
|
محمد علی ( سه شنبه 86/8/15 :: ساعت 2:7 عصر )
امام صادق (ع) شیخ الائمه است، از همه ائمه دیگر، عمر بیشتری نصیبشان شده است. در زمان ایشان، امویان و عباسیان سرگرم زد و خورد با یکدیگر بودند و این امر، فرصتی طلائی برای امام بوجود آورد که بساط افاضه و تعلیم را بگستراند. شیخ مفید از علمای شیعه می گوید آثار علمی آن حضرت آنقدر زیاد است که در همه بلاد منتشر شده است. محمدبن عبدالکریم شهرستانی، از علمای بزرگ اهل سنت و صاحب کتاب معروف الملل و النحل، درباره آن حضرت می گوید:«او هم دارای علم و حکمت فراوان و هم دارای زهد و ورع و تقوای کامل بود» فقهای بزرگ آن عصر، بیشترشان از شاگردان آن حضرت بودند. ابوحنیفه و احمد بن حنبل معاصر امام بودند و هر دو از محضر امام صادق استفاده می کردند. شافعی و احمدبن حنبل نیز از شاگردان آن حضرت به شمار می آیند. مالک درباره حضرت می گوید:«از بزرگان و اکابر عباد و زهاد بود و از کسانی که بود که خوف و خشیت الهی در دلش قرار داشت. او مردی بود که حدیث پیامبر زیاد می دانست، خوش محضر بود و مجلسش پرفایده بود.» و باز مالک می گوید:«چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به دلی خطور نکرده کسی از جعفر بن محمد فاضلتر باشد» ابوحنیفه هم درباره آن حضرت می گوید:« از جعفر بن محمد فقیه تر و داناتر ندیدم» اوضاع سیاسی در عهد امام صادق (ع) بنی العباس از ابتدا با نام و شعار اهل بیت به میدان آمدند اما در باطن جاده را برای خودشان صاف و هموار می کردند. مطابق نقل مسعودی در مروج الذهب، بعد از کشته شدن ابراهیم امام ( برادر بزرگتر سفاح و منصور، که سفاح را جانشین خود قرار داده بود) نظر ابوسلمه این بود که دعوت را از عباسیون متوجه علویون کند. به همین خاطر دو نامه به یک مضمون به مدینه نوشت، یکی را برای حضرت امام جعفر صادق (ع) که رأس و رییس بنی الحسین بود و یکی را هم برای عبدالله بن الحسن بن الحسن که بزرگ بنی الحسن بود. امام صادق به نامه اعتنایی نکرد و حتی آنرا با شعله چراغ سوزاند، اما عبدالله فریب خورد و خوشحال شد و با اینکه امام صادق به او فرمود که فایده ای ندارد و بنی عباس نخواهد گذاشت کار بر تو و فرزندانت برسد، قانع نشد و قبل از آنکه جواب نامه عبدالله به ابوسلمه برسد، سفاح، ابوسلمه را کشت و بعد هم خود عبدالله و فرزندانش گرفتار شدند و کشته شدند... شهید مطهری با توجه به وضعیت سیاسی دوران امام جعفر صادق و همچنین فعالیتهای علمی ایشان می گوید:«اگر امروز می بینیم اصلاح طلبانی، به رسمیت مذهب شیعه – بعد از هزار سال- اقرار و اعتراف می کنند به خاطر اینست که شیعه یک مکتب واقعی اسلامی است و آثار شیعی در هر رشته نشان می دهد که دیگر نمی توان اتهامات سیاسی به آن بست، این آثار مولود ایمان و عقیده است، سیاست نمی تواند این چنین فقه یا اخلاق یا فلسفه و عرفان، یا تفسیر و حدیثی بوجود آورد، رسمیت امروز شیعه معلول طرز کار و عمل آنروز امام صادق (ع) است.» | |||||
|
محمد علی ( چهارشنبه 86/8/2 :: ساعت 6:58 عصر )
در یادداشت قبلی نوشتم که پس از پخش مصاحبه دکتر عصام العماد از تلویزیون، مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت سیستان، به انتقاد از صدا و سیما پرداخت و متاسفانه در اعتراض خود، واقعیت را کمی تغییر داده و سخنانی گفتند که نشان دهنده غفلت و شتابزدگی ایشان است. وی در سخنان خود از صدا و سیما خواست که فرصتی را هم در اختیار بزرگان و علمای شیعه که سنی شدهاند، بدهد تا آنها هم دلایل تغییر مذهب خود را بیان کنند!! ایشان همچنین ضمن اشاره به این نکته که دکتر عصام هرگز سنی نبودهاند اظهار داشتند : «من در این جا این مطلب را اعلام میدارم که اهل سنت بالاتفاق از دوستداران حضرت علی رضی الله عنه هستند و هرکس که نسبت به حضرت علی، اهل بیت ایشان، حضرت حسین، حضرت حسن، و حضرت فاطمه رضی الله عنهم محبت نداشته باشد صد در صد او سنی نیست. سنی به کسی می گویند که خلفای راشدین و فرزندان آن حضرت صلی الله علیه و سلم، ازواج مطهرات و همه مهاجرین و انصار رضی الله عنهم را دوست داشته باشد.»... پس از این سخنان، دکتر سید محمد حسینی قزوینی، آمادگی خود را جهت مناظره با ایشان بدون هیچ پیش شرطی اعلام کرد. ایشان در متن نامه خود نوشتند که با توجه به سخنان یاد شده که به نظر ما خلاف واقع و مخالف با وحدت می باشد، اینجانب آمادگی خود را بدون هیچ پیش شرطی برای مناظره و گفتگوی دوستانه با جناب مولوی عبدالحمید اعلام می دارم. اما در حالیکه خود جناب مولوی در سخنان خود از صدا و سیما تقاضا کرده بود که این امکان را در اختیار آنها هم قرار بدهد تا از مذهب خود دفاع کنند، دفتر ایشان پس از چند روز درخواست مناظره را رد کرده و پاسخ دادند که « اگر آقای دکتر قزوینی آمادگی مباهله داشته باشد، ایشان جهت مباهله آمادگی کامل خود را اعلام میدارند.» البته در اینجا قصد ندارم که بار دیگر جواب گفتههای ایشان را بنویسم اما نکاتی را مایلم که بطور خلاصه به آن اشاره کنم: 1- ما منکر آن نیستیم که ممکن است افرادی وجود داشته باشند که مذهب خود را از شیعه به سنی تغییر داده باشند، اما سوال ما از ایشان اینست که از کدام عالم و دانشمند شیعی صحبت میکنید؟ تا جاییکه سراغ داریم این عالمان و بزرگان اهل سنت بودهاند که با خواندن و دقت در کتب خودشان به حقانیت مذهب اهل بیت ایمان آورده و شیعه شدهاند. اگر شما بزرگان و عالمانی از شیعه میشناسید که سنی شدهاند پس لطف کنید و در همین خطبههای نماز جمعه خودتان نام آنها را بیان کنید تا همه بدانند که چند عالم شیعی مذهب خود را تغییر داده است؟ 2- درباره احترام اهل سنت نسبت به اهل بیت، شکی نداریم. آقای عماد هم در تلویزیون نگفتند که سنیها چنینند و چنانند. ایشان از دیدگاه یک وهابی، نظرات خود را بیان کردند. آیا نگرانی و عصبانیت آقای مولوی بخاطر بیان اعتقادات یک وهابی است که خود اعتراف میکند سابقا چنین اندیشهای داشته است؟ 3- و اینکه گفتهاند سنی به کسی میگویند که خلفای راشدین و ... همه مهاجر و انصار را دوست داشته باشد... جناب مولوی مشکل ما هم با شما اینجاست که ما اعتقاد داریم با تکیه بر آیات و روایات نمیتوان همه آنها را دوست داشت. چرا که به گواه کتب و اسناد مورد اعتماد و اطمینان شیعه و سنی، بسیاری از آنان پس از رحلت پیامبر اکرم از مسیر حقه اسلام منحرف شده و راه دیگری را در پیش گرفتند. بد نیست که این روایت را مد نظر داشته باشید: ابو جمعه میگوید : به اتفاق ابوعبیده جراح، با رسول خدا میرفتیم که وی از رسول خدا پرسید آیا کسی از ما بهتر است در صورتی که ما به شما ایمان آوردیم و با شما جهاد کردهایم؟ حضرت فرمود آری مردمی که پس از شما میایند و به من ایمان میاورند در حالیکه مرا ندیدهاند. رسول خدا فرمودند: همانا شما با پای برهنه و عریان محشور میشوید و عدهای از اصحاب من را به سوی جهنم میبرند. پس من میگویم: اصحابم، اصحابم. به من میگویند همانا آنان از زمانی که تو از ایشان جدا شدی پیوسته مرتد شده و به عقب برگشتند، پس من مانند بنده صالح ( حضرت عیسی) میگویم مادامی که در میان آنان بودم شاهد اعمال آنان بودم. ( صحیح بخاری ج 4 ص 110 و ...) 4- اما در خصوص رد دعوت مناظره از سوی مولوی و پیشنهاد مباهله، تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ایشان با این نظر خود اولا گفته قبلی خود را مبنی بر بیان عقاید مختلف رد کردند و نکته مهمتر آنکه مباهله وقتی صورت میگیرد که طرفین با ادله علمی و بحث و گفتگو نتوانند یکدیگر را قانع بکنند و آنوقت است که نوبت به مباهله میرسد. از جناب مولوی انتظار بیشتری در این خصوص میرفت... | |||||
|
محمد علی ( پنج شنبه 86/7/26 :: ساعت 8:35 عصر )
پس از پخش مصاحبه دکتر عصام العماد از تلویزیون، متاسفانه عدهای از برادران اهل سنت، بجای آنکه محتوای گفتههای ایشان را مورد بررسی دقیق قرار بدهند و درباره اندیشههای خطرناک وهابیت موضع قاطعی بگیرند، نوک حمله خود را متوجه دکتر عباد کرده و از ایشان و صدا وسیما به خاطر پخش مصاحبه او انتقاد کردهاند! به عنوان مثال مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان، سیاست تلویزیون را به باد انتقاد گرفته و فرمودهاند : « شبکه سوم سیما با فردی مصاحبهای انجام داده است که ادعا کرده قبلا سنی بوده و در حال حاضر شیعه شده است. این فرد ادعا کرده که قبلا نسبت به حضرت علی کینه و بغض و عداوت داشته و در حال حاضر خود را بر بالای مناره ای مرتفع و دیگران را در زیر می بیند. این شخص الفاظ نامناسب دیگری را نیز بر زبان رانده است. در ادامه خبرنگار این برنامه خطاب به این شخص می گوید: شما قبلا دشمن ما بودید و حالا دوست ما هستید. » جناب مولوی سپس نتیجه میگیرند که: « این شخص هیچ گاه سنی نبوده بلکه من شنیده ام این فرد از برادران تشیع یمنی بوده است!!!» نکته جالب این بیانات آنجاست که ایشان گفته صریح عصام العماد را نمیپذیرند و خودشان ادعا میکنند که او هرگز سنی نبوده و این مصاحبه برای توهین به اهل سنت اجرا شده است! البته باید از جناب مولوی این سوال را بپرسیم که مجری برنامه و یا مهمان مدعو، کی ادعا کردند که آقای عماد از مذهب سنی به شیعه گرویده است؟ تا جایی که ما دیده و شنیدهایم دکتر العماد همیشه گفته و نوشتهاند که قبلا یک وهابی تندرو بوده و تحت تاثیرات آن، همواره کینه اهل بیت را در سینه داشتهاند و اکنون هم مشغول نقد تفکرات متعصبانه وهابیت هستند. آیا شما وهابیت را شاخهای از اهل سنت میدانید؟ آیا دلیل عصبانیت شما، به خاطر مخالفت صدا و سیما با وهابیت بوده است؟ آیا آقای مولوی بخاطر جلب نظر علمای وهابی اینگونه ناراحت شدهاند؟ چرا اصل ماجرا را زیر سوال برده و برداشت شخصی خودتان را در خطبههای نماز جمعه بیان میکنید؟ ای کاش بجای عصبانیت و داد و فریاد، کمی جانب انصاف را میگرفتید و فکری هم به حال اندیشههای خطرناک وهابیت میکردید که امروزه بزرگترین مصیبت و بلایی است که متوجه امت اسلامی شده و در همه حال به فکر تفرقه مسلمانان و تکفیر مخالفان خود است! در خاتمه، به جناب مولوی و همه افرادی که دلشان برای علمای وهابی عربستان میسوزد، سفارش میکنم که اگر هنوز در شناخت وهابیت دچار شک و تردید هستید، پس صبر کنید و در روز عاشورا، با گوشهای خود از رادیوی وهابی عربستان بشنوید که آن متعصبان جاهل، چگونه از یزید ملعون بخاطر جنایتش در به شهادت رساندن فرزندان پیامبر اکرم تقدیر میکنند و ببینید که آنها چگونه و با چه الفاظی از امام حسین (ع) یاد میکنند! اینها را نوشتم که بدانید اگر دکتر عصام العماد ادعا کردند که در زمان گذشته کینه و بغض امام علی را در سینه داشتهاند، مطلب نادرستی نگفتهاند، اصلا هرکسی که تحت تاثیر اندیشههای وهابیت قرار بگیرد، اینچنین خواهد بود. | |||||
|
محمد علی ( جمعه 86/7/20 :: ساعت 4:57 عصر )
از جمله شبهاتی که گاه بر علیه مذهب شیعه استفاده میشود اینست که ادعا میکنند شیعیان به تحریف قرآن مجید اعتقاد دارند. این در حالی است که دانشمندان شیعه از قدماء و متاخرین بر این حقیقت تصریح کردهاند که هیچگونه تحریفی در قرآن روی نداده است و قرآنی که امروز در دست ماست دقیقا همان قرآنی است که بر پیامبر اسلام (ص) نازل شده است. در میان علمای بزرگ شیعه که به صراحت این موضوع را بیان کردهاند میتوان به دانشمندان زیر اشاره کرد: 1- مرحوم شیخ طوسی که به شیخ الطائفه معروف است و در کتاب تبیان بحث روشن و صریح و قاطعی در این زمینه دارد. 2- سید مرتضی که از اعاظم علمای شیعه در قرن چهارم هجری است. 3- رییس المحدثین صدوق محمد بن علی بن بابویه، که در بیان عقائد امامیه میگوید:« اعتقاد ما اینست که هیچگونه تحریفی در قرآن رخ نداده است» 4- مفسر بزرگ مرحوم طبرسی نیز در مقدمه تفسیرش در اینباره بحث مفصلی دارد. 5- مرحوم کاشف الغطاء که از علمای بزرگ متاخر شیعه است. 6- مرحوم محقق یزدی در کتاب عروة الوثقی، عدم تحریف قرآن را از اعتقادات همه مجتهدین شیعه میداند. 7- این عقیده همچنین از بسیاری دیگر از بزرگان و علمای شیعه مانند شیخ مفید، شیخ بهایی ، قاضی نورالله و ... نقل شده است. همچنین بزرگان و محققین اهل سنت نیز غالبا بر همین عقیده بوده و هستند. البته وقوع تحریف در قرآن، گاهی از برخی محدثین شیعه و سنی که اطلاعات ناقصی درباره قرآن داشتهاند، نقل شده است اما این عقیده باطل با روشنگری بزرگان دو مذهب به دست فراموشی سپرده شده است. تا آنجا که مرحوم سید مرتضی در جواب « المسائل الطرابلسیات» میگوید: « صحت نقل قرآن آنقدر واضح و روشن است که مانند اطلاع ما از شهرهای معروف دنیا و حوادث بزرگ تاریخی و کتب مشهور و معروف است» علیرغم کتابها و نوشتههای صریحی که از علمای شیعه در این خصوص بهیادگار مانده است، متاسفانه افراد مغرضی خواستهاند که برای تفرقه میان شیعه و سنی، این اعتقاد باطل را به شیعه نسبت بدهند. باید از آنان پرسید که آیا این همه کتاب علمای بزرگ و مشهور شیعه، مبنی بر عدم تحریف قرآن، دلیلی بر باطل بودن ادعایشان نیست؟ به عنوان مثال میتوان به « فخر رازی» اشاره کرد که متاسفانه در مسائل مربوط به شیعه، تعصب و حساسیت خاصی دارد. وی در ذیل آیه نهم از سوره حجر میگوید: « این آیه دلیل بر ابطال قول شیعه است که قائل به تغییر و زیاده و نقصان در قرآن شدهاند!!» اگر منظور ایشان از شیعه، بزرگان و محققان است که هیچیک چنین اعتقادی نداشته و ندارند و اگر منظور وجود نقل ضعیفی در این زمینه از شیعه است، نظیر آن در میان اهل سنت هم دیده شده است که نه آنها به آن اعتنا کردهاند و نه شیعه. محقق معروف « کاشف الغطاء» در کتابش کشف الغطاء، در این مورد میگوید: « شک نیست که قرآن از هرگونه کمبود و تحریف در پرتو حفظ خداوند، محفوظ مانده است، همانگونه است که صریح قرآن و اجماع علما در هر عصر و زمان به این امر گواهی میدهد و مخالفت افراد نادر، اصلا قابل ملاحظه نیست» پس دلیل این همه تهمت و افترایی که به شیعه نسبت داده میشود چه میتواند باشد؟ آیا چیزی غیر از تعصب و دشمنی؟ البته در تاریخ اسلام از اینگونه نسبتهای ناروا که سرچشمهای جز تعصب ندارد فراوان دیده شده است. تا آنجا که نویسنده معروف حجازی « عبدالله علی القصیمی» در کتاب خود « الصراع» ضمن مذمت شیعه میگوید: « شیعهها همواره از دشمنان مساجد بودهاند! و به همین دلیل کسی که در شهرهای شیعه نشین، حرکت کند از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، کمتر مسجد میبیند!!» تلخیصی از کتاب پرسش و پاسخ آیت الله مکارم شیرازی | |||||
|
محمد علی ( چهارشنبه 86/7/11 :: ساعت 5:36 عصر )
چه کسى باور مى کرد دکتر عصام العماد که روزگاری بدنبال علی (ع) بوده تا او را به نقد بکشد، ناگهان مدهوش عطر عالم گیر اهل بیت گردد و به او دل ببازد و.... دکتر عصام العماد که یمنیالاصل و 39 ساله است و نزد علماى بزرگ وهابى یمن مثل قاضى احمد سلامه و محمد بن اسماعیل عمرانى و دکترعبدالوهاب دیلمى زانو زده و سپس در رشته حدیث دانشگاه ابن سعود ریاض حضور یافته و اندک اندک اجازه حضور نزد مفتى بزرگ عربستان بن باز را یافت. او مانند همه وهابیون، موضعى افراطى و تند و تیز نسبت به شیعه داشت... بخشی از مصاحبه خبرگزاری ایسنا با دکتر عصام العماد: دکتر عصام العماد، فتوای تکفیری 38 تن از علمای وهابی را متأثر از فتاوای شیخ محمد عبدالوهاب عنوان و اضافه کرد: تا زمانی که راه حلی برای این معضل نیابیم، مشکل جهان اسلام حل نخواهد شد. بزرگترین مشکل دنیای اسلام حرکت وهابیت است . وی میگوید: شیخ محمدسعید رمضان لوطی که از فقهای بزرگ است، گفته بود «حدود 200 متفکر اسلامی از سراسر جهان اجتماعی تشکیل دادیم تا مشکلات جهان اسلام را بیابیم و حل کنیم. پس از بحث به این نتیجه رسیدیم که بزرگترین مشکل که دنیای اسلام با آن دست و پنجه نرم میکند حرکت وهابیت است.» اینان مشکلاتی در تمام دنیا اعم از آمریکا و فرانسه، آلمان و چین و تمام جاهایی که در آن نفوذ کردهاند، ایجاد نمودهاند. دکتر العماد از قول دکتر علامه یوسف قرضاوی نقل کرد: در دنیای اسلام کسی اعم از مرده و زنده وجود ندارد مگر اینکه وهابیت کتابی در لعن آن نوشته است چه شیعه باشد چه سنی، چه زیدی و چه... وی خاطر نشان میکند: به عنوان مثال یک وهابی کتابی در رد سید جمالالدین اسدآبادی به نام «تحذیر الامم من کلب العجم = برحذر داشتن امت از ...فارسی» نوشته است. یک وهابی دیگر کتابی در رد صاحب «تفسیر المنار» به نام «صواعق من النار علی صاحب المنار: هجوم شعلههای آتش بر سر صاحب کتاب المنار» نوشته است. دیگری کتابی به نام «الکلب العالی یوسف القرضاوی: ... بزرگ یوسف قرضاوی» نوشته است. تمام نوشتههای آنان فقط و فقط علیه مسلمانان است . عصام میگوید: بنده قبل از شیعه شدنم نزد فردی به نام «المدخلی» درس میخواندم که نزد این شیخ قریب 100 کتاب در لعن و رد بزرگان اسلام اعم از «سید محمد قطب»، «شیخ محمد غزالی»، «آیتالله خویی»، «شیخ محمد عبده» و ... وجود داشت. این در حالی است که ما در میان کتب وهابیون کتابی در رد مارکسیست، بودائیسم، بهائیت و تفکرات اسراییلی و آمریکایی نمیبینیم. تمام نوشتههای آنان فقط و فقط علیه مسلمانان است. وی تاکید میکند: فتوای وهابیون ناشی از تاثیرات عناصر اسراییلی در میان آنان است و باید توجه داشت که این فتوایی است که از قصر سعودی صادر شده است زیرا تمام علماء و مفتیهای عربستان کارگزار حکومت هستند. این فتوا در جهت منافع اسراییل و برای متوقف کردن حرکت حزبالله لبنان و حماس و اخوان المسلمین و... صادر شده است. عصام العماد میگوید: من به یاد دارم زمانی در دانشگاههای عربستان نقد امام علی علیهالسلام و حتی عمر بن خطاب به راحتی صورت میگرفت ولی هیچکس حق نقد شیخ محمد عبدالوهاب را نداشت. در این ایام با ظهور بزرگانی شجاع چون «سید محمد قطب» و «شیخ محمد غزالی» این وضعیت افول یافت. وی ادامه میدهد: وقتی بزرگان وهابی نتوانستند با قدرت علمی «سید محمد قطب» مقابله کنند، او را متهم کردند به اینکه علیه ولی امر خود شورش کرده است که او نیز در جواب گفته بود اگر ولی امری برای من باشد، او «جمال عبدالناصر» است. وی در عین حال خاطر نشان میکند: متاسفانه مبنای فقهی وهابیون بسیار مصلحتی است به گونهای که اگر مصلحت خود را در ارتباط با شیعه ببینند صدها کتاب در اسلامیت شیعه مینویسند. دکتر عصام العماد، شیعه شدنش را هدیهی آسمانی برمیشمرد و میگوید: من در نزد «بنباز» در عربستان مشغول تحصیل بودم و با خود در این اندیشه بودم که پس از قرنها، همچنان ارادات خالصانه نسبت به امام علی و امام حسین (ع) و دیگر امامان بزرگوار، در قلوب عدهای موج میزند و کهنه نشده است و از طرف دیگر نقدهای شدید نسبت به امام علی (ع) و امام حسین(ع) را در مجالس علمی عربستان مشاهده میکردم و میدیدم ظلمهای یزد و معاویه توجیه میشود ولی به راحتی امامان شیعه نقد میشوند. مشاهده میکردم در عربستان کتابهایی در دفاع از یزید و... نوشته شده و هیچگونه انتقادی بر آنان وارد نکردهاند. وی ادامه داد: بنده مجالسی را مشاهده میکردم که به راحتی امام علی (ع) را نقد میکنند ولی وقتی فضایل امام -که حتی در خود کتابهایشان نیز هست- میشنوند، قدرت تحمل آنرا ندارند. مشاهده میکردم کتابهای متنوعی در دفاع از یزید و عمروعاص و... نوشته شده است و هیچگونه انتقادی بر آنان وارد نکردهاند. وی ادامه داد: اینگونه جریانات باعث شد بر نفسم عتاب کنم و خود را به مطالعه در سیرهی اهل بیت (ع) وادار کردم. مدرس مجمع جهانی اهل بیت(ع) گفت: در شبی از شبهای ماه رمضان پس از نماز تراویح در مجلسی حاضر شدم که امام علی (ع) را در قفس اتهام گذاشته بودند و به تمام عملکرد او بدون دلیل اعتراض میکردند و او را خلیفهای عنوان میکردند که اگر زودتر کشته میشد، آمریکای امروز مسلمان میگشت. دیدم آنان امام حسین (ع) را سببساز فتنه بزرگ اجتماعی مینامیدند که پس از این جلسه به شدت به مطالعه و تحقیق در زندگی اهل بیت (ع) روی آوردم. پس از مطالعات تخصصی، دریافتم که تمام کارهای امام علی (ع) بر طبق عقل و منطق بود و به این نتیجه رسیدم که سخنان وهابیون تماما توجیهات رکیکه و فاقد منطق است. مثلا آنان احادیث فضایل امام علی علیهالسلام را بیاهمیت میخواندند ولی نفرین پیامبر(ص) در مورد معاویه (خداوند هیچ وقت شکمت را سیر نکند) را از جمله فضایل معاویه میدانستند و توجیه میکردند مقصود از این حدیث این است که معاویه هیچگاه سیر نشود و بخورد و سلامت پیدا کند. عصام العماد افزود: شیعه شدن من نه فقط به اراده خودم بلکه با کرامت الهی و عنایت آسمانی تحقق پذیرفت و خداوند را با تمام وجود بر این نعمت عظمی شاکرم و از او میخواهم مرا به معارف بیشتری هدایت کند. | |||||
|
محمد علی ( یکشنبه 86/7/8 :: ساعت 8:55 عصر )
"...از این دردناکتر ٬ اینکه علی در میان پیروان عاشقش نیز تنهاست!در میان امتش که همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاریخش را به علی سپرده است ٬ تنهاست.او را همچون یک قهرمان بزرگ ٬ یک معبود و یک الهه میپرستند ٬ اما نمی شناسندش و نمیدانند که کیست؟ دردش چیست؟حرفش چیست؟رنجش چیست و سکوتش چراست؟ در زبان فارسی ما هنوز نهج البلاغه ای که مردم بخوانند وجود ندارد! تنهایی مگر چیست؟ از تئاتر نویسی مانند برشت حداقل ۵ اثر که به فارسی بسیار خوب ترجمه شده می توان نام برد٬ اما هنوز پس از گذشت قرنها سخن علی به زبان فارسی که نسل ما بخواند و بفهمد وجود ندارد٬ و هنوز ملتی که تمام هستی اش را در راه علی نثار کرده از او کلمه ای و سخنی درست نمی شناسد. این است که علی در اوج ستایشهایی که از او می شود مجهول مانده است. درد علی دو گونه است:یک درد٬دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر دردیست که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده و به ناله در آورده است. ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس میکند. امّا این درد علی نیست! دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است٬ تنهایی است...که ما آنرا نمی شناسیم! باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را... که علی درد شمشیر را احساس نمی کند٬و...ما... درد علی را احساس نمیکنیم..." "قسمتی از جزوه علی تنهاست-دکتر علی شریعتی" | |||||
|
محمد علی ( پنج شنبه 86/6/29 :: ساعت 5:44 عصر )
بزرگ جلوه دادن شخصیتها تئوری بزرگ جلوه دادن شخصیتها، یکی از مهمترین مسائلی است که در طرح اهل سنت آمده است. چرا که بر اساس آن توانستند امت را به سوی خط دیگری که دشمن اهل بیت است، سوق بدهند. اگر نبود آن مقامی که برای ابوبکر ساختند و او را بر تمام شخصیتهای امت برتری دادند و اگر نبود منزلتی که برای عمر درست کردند که گاهی مقامش را از مقام پیامبر نیز بالاتر دانستند و اگر نبود مقام عایشه و ابوهریره و ابن عمر، و اگر نبود تئوری عدالت صحابه و عشره مبشره، هرگز مقام امام علی اینقدر پایین نمیآمد و هرگز درجه ابوذر و سلمان و عمار و حذیفه و دیگر یاران و شیعیان علی کاسته نمیشد. آری نصوصی که درباره حضرت علی(ع) وارد شده است، تمام اقوال و روایات دیگری را که درباره ابوبکر و عمر و عثمان، عایشه و دیگران نقل شده است، ویران و منهدم میکند. از اینجا بود که این قوم به خاطر پر کردن نقصی که در نصوص بود و شخصیتشان را تایید نمیکرد، به تئوری اجماع و عدالت، روی آوردند. زیرا با اجماع توانستند روایاتی را مطرح کنند که دیگران را در برابر امام علی، مقام والا ببخشند! هدف از بزرگ جلوه دادن اینان، وادار کردن امت بود که پیروی از افراد خاصی نماید و از سوی دیگر امت را بقبولانند که اشخاص معینی را رد کند و به فراموشی بسپارد. کوچک کردن شخصیت امام علی اینان به بزرگ کردن شخصیتهای خود بسنده نکردند، بلکه تمام سعی و تلاششان را به کار بردند که امام علی را کوچک و تحقیر کرده و ازمقام و منزلتش بکاهند و از این روی روایاتی را از زبان رسول خدا نقل کردند که علی را بیارزش جلوه داده و امت را قانع میکند که به همان منزلتی که خود برایش وضع کردند اکتفا کند. بخاری نقل میکند که رسول خدا بر منبر رفت و گفت: « فرزندان هشام بن مغیره از من اجازه گرفتند که دخترشان را به ازدواج علی بن ابیطالب درآورند. من هرگز اجازه نمیدهم اجازه نمیدهم اجازه نمیدهم مگر این که فرزند ابوطالب دخترم را طلاق دهد. چرا که فاطمه پاره تن من است هر که او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر که او را نگران کند مرا نگران کرده است» در روایت دیگری علی دختر ابوجهل را با وجود فاطمه در منزلش، خواستگاری میکند! احمد بن حنبل روایت میکند: رسول خدا بر علی و فاطمه وارد شد و آنها را برای نماز بیدار کرد. سپس به خانهاش بازگشت و مقداری از شب را نماز شب خواند اما صدایی از آنها نشنید. دوباره بازگشت و بیدارشان کرد و گفت برخیزید و نماز بخوانید. علی نشست و با دستانش چشمش را مالید و گفت به خدا قسم ما نمازی به جز نماز واجب نمیخوانیم. روحمان نیز در دست خدا اگر خواست بیدار میشویم!! ( یعنی لزومی ندارد که تو ما را برای نماز بیدار کنی!) رسول خدا ناراحت شد و از آنجا بیرون آمد و با دستش بر ران خود میزد و سخن علی را تکرار میکرد! ترمذی از علی نقل میکند که گفت : زیاد از من مذی خارج میشود از رسول خدا حکمش را پرسیدم گفت : منی غسل دارد و مذی فقط وضو دارد. و بخاری نقل میکند که علی و عباس بر عمر وارد شدند. عباس گفت یا امیرالمومنین بین من و این مرد قضاوت کن. نزاع آنها در مورد اموالی بود که از بنینضیر گرفته شده بود. پس علی و عباس شروع کردند به هم ناسزا گفتن و فحش دادن!! و ازمحمد بن حنفیه نقل میکند که گفت: از پدرم (علی) پرسیدم چه کسی برترین مردم است پس از رسول خدا ؟ گفت: ابوبکر و سپس عمر! پس گفتم تو چه میشوی؟ گفت : من تنها یک نفر از مسلمانانم! از این روایات و بسیاری دیگر از آنها، به این نتایج میرسیم: امام علی عمدا پیامبر را اذیت کرد و سخنش را گوش نکرد و نماز نخواند! امام علی با رسول خدا لجاجت کرد و درخواستش را برای خواندن نماز رد کرد! شهوت جنسی بر علی غلبه داشت! علی احکام وضو را نمیدانست! علی هیچ چیز از علم پیامبر را به ارث نبرده بود! علی خلافت ابوبکر و عمرو عثمان را اقرار میکرد! علی شهید نبود! مشروعیت علی برگرفته از مشروعیت عمر بود! ( چرا که عمر شهادت داد که پیامبر قبل از رحلت از علی راضی بود!!) علی سنت خلفای سه گانه پیش از خود را پذیرفته بود! علی به خاطر پول عموی رسول خدا را فحش داده بود! علی اعتراف کرد به برتری ابوبکر و عمر و عثمان بر خودش! یعنی اعتراف دارد به صحیح بودن خلافتشان! و این با روایاتی که خود اهل سنت نقل کردهاند و رخدادهای تاریخی کاملا مغایرت و تناقض دارد. پس نقل چنین روایاتی هیچ انگیزهای ندارد جز شکستن قداست امام علی در اذهان مسلمین و متزلزل ساختن مقام والایش در قلوب آنان. حال باید از آنان پرسید که: آیا این همان علی است که شب هجرت با وجود خطرات فراوان و برای حفظ جان رسول خدا در بستر ایشان خوابید؟ آیا این همان علی است که در جنگهای خندق و خیبر آنهمه از خود رشادت نشان داد؟ آیا این همان علی است که در جنگ احد با آنکه بسیاری از صحابه فرار کردند، او در کنار پیامبر ماند؟ آیا این همان علی است که رسول خدا او و فاطمه و حسنینش را برای مباهله با مسیحیان نجران با خود برد؟ آیا این همان علی است که پیامبر در حقش فرمودند : « علی همواره با حق است و حق هم با علی» آیا این همان علی است که در ماه رمضان و به هنگام عبادت در مسجد به شهادت رسید؟ درباره طرح دشمنان اهل بیت برای کوچک جلوه دادن مقام امام علی در آینده بیشتر خواهم نوشت. | |||||
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
|||||
|