سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«و به لقمان حکمت دادیم» ـ فرمود : منظور فهم و خرد است . [امام کاظم علیه السلام ـ در تفسیر گفته خدای متعال]
محمد علی - شیعیان اهل سنت واقعی
محمد علی ( پنج شنبه 86/6/1 :: ساعت 10:30 صبح )

این سوال، سوال معروفی است که عده‌ای ازبهانه جویان آنرا مطرح کرده‌اند و آن اینکه درست است که علی نخستین کسی است که اسلام آورد، ولی آیا اسلام یک کودک 10 ساله و نابالغ پذیرفته است؟

مرحوم علامه امین می‌گوید: « ابو جعفر اسکافی معتزلی متوفای سال 240 در رساله خود می‌نویسد که همه مردم می‌دانند که علی (ع) افتخار پیشگامی به اسلام را داشت. جایی که خود ایشان فرمودند پیامبر روز دوشنبه مبعوث شدند و من سه شنبه ایمان آوردم. و یا اینکه میفرمودند من هفت سال قبل از دیگران نماز خواندم! و این مساله از هر مشهوری مشهورتر است و ما کسی را در گذشته نیافته‌ایم که اسلام علی را سبک بشمارد یا بگوید او اسلام آورد در حالیکه کودک خردسال بود. عجب اینکه افرادی چون « عباس» و « حمزه» برای پذیرش اسلام منتظر عکس‌العمل ابوطالب بودند ولی فرزند ابوطالب هرگز منتظر پدر ننشست و ایمان آورد» ( الغدیر ج 3 ص 237)

کوتاه سخن اینکه:

اولا پیامبر (ص)، اسلام علی را پذیرفت و کسی که اسلام او را به خاطر سن و سال معتبر نداند در واقع ایراد به پیامبر گرامی اسلام گرفته است!

ثانیا در داستان یوم ادار که پیامبر خویشان و اقوام خود را به اسلام دعوت نمود، فرمودند که نخستین کسی که دعوت او را برای دفاع از اسلام بپذیرد برادر و وصی و جانشین او خواهد بود. هیچ کس دعوت ایشان را نپذیرفت جز علی بن ابیطالب که گفت من تو را یاری می‌کنم و با تو بیعت می‌کنم و پیامبر هم فرمودند تو برادر و وصی و جانشین من هستی.

بدون شک سن بلوغ شرط پذیرش اسلام نیست، هر نوجوانی که عقل و تمیزکافی داشته باشد و اسلام را بپذیرد، در زمره مسلمانان قرار می‌گیرد.

ثالثا  از قرآن مجید استفاده می‌شود که حتی بلوغ شرط نبوت هم نیست و برخی از پیامبران در دوران طفولیت به این مقام رسیده‌اند. چنانکه در حق یحیی می‌فرماید:« ما فرمان نبوت را در طفولیت به او دادیم. مریم : 12 »

در جایی که برای نبوت که مقام بسیار بالایی است شرط سن قرار نگرفته چگونه می‌توان ادعا کرد که ایمان آوردن و اسلام آوردن به سن و سال ربط دارد؟

فراتر از همه اینها، همان است که رسول خدا اسلام علی را پذیرفت و او را به عنوان برادر و وصی و جانشین خود معرفی نمود.



محمد علی ( سه شنبه 86/5/30 :: ساعت 6:24 عصر )

اهل بیت رسول خدا چه کسانی هستند؟

در پاسخ به برادران و خواهرانی که در کتب و وبلاگهای خود نوشته و می‌نویسند که« معلوم نیست اهل بیت چه کسانی هستند!»

از جابر بن عبدالله نقل شده است که رسول خدا فرمود:« اى مردم!من در میان شما، چیزهایى را بر جاى گذاشتم،اگر آنها را بپذیرید،هرگز گمراه نخواهید شد:کتاب خدا،و عترتم، خاندانم‏» (ترمذى در صحیح خود ج 5 ص 328 آورده است.شماره حدیث 3874 است)

و از زید بن ارقم است که رسول خدا فرمود:«براستى که در میان شما چیزهایى بر جاى گذاشتم که اگر بدانها چنگ زنید،هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد:کتاب خدا-رشته کشیده شده میان آسمان و زمین-و عترتم،خاندانم;و آن دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا کنار حوض[کوثر]به سوى من باز گردند.پس مواظب باشید،بعد از من‏چگونه درباره آن دو جاى مرا خواهید گرفت‏»(ترمذى در صحیح خود ج 5 ص 329 روایت کرده است‏شماره حدیث 3876 )

و از زید بن ثابت است که پیامبر خدا گفت:«من پس از خود در میان شما دو جانشین مى‏گذارم:کتاب خدا-رشته امتداد یافته بین آسمان و زمین (یا ما بین آسمان تا زمین) -و عترتم،اهل بیتم و آن دو هرگز جدا نگردند تا کنار حوض[کوثر]به سوى من باز گردند»(امام احمد در جزء پنجم از مسند خود ص 181 آورده است.البته از دو طریق صحیح روایت کرده است)

و از زید بن ارقم است که رسول خدا در روز غدیر خم فرمود:«گویا من[به لقاء الله]دعوت شدم و اجابت کردم[کنایه از این که:پس از رحلتم از دنیا]در میان شما دو شئ گرانقدر گذاشته‏ام-یکى از آنها بزرگتر از دیگرى است:کتاب خداى بزرگ و عترتم.پس مواظب باشید که چگونه نسبت‏به آنها جاى مرا پر خواهید کرد،چه آنها هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض[کوثر]بر من باز گردند.»و بعد فرمود:«براستى که خداى بزرگ صاحب اختیار من است، و من صاحب اختیار هر مؤمنى هستم.»آن گاه دست على را گرفت و گفت:«هر که را من صاحب اختیارم،این[على]صاحب اختیار اوست.پروردگارا دوست‏بدار هر کس او را وست‏بدارد و دشمن بدار هر آن کس را که با او دشمنى کند»(حاکم در صحیح خود«مستدرک‏»ج 3 ص 109 آن حدیث را آورده است)

البته این احادیث و بسیارى از احادیث مشابه آنها دلالت دارند بر این که اهل بیت پیامبر منحصر به کسانى هستند که به فراوانى از صفات زیر برخوردارند:

(1) آنان عترت پیامبرند،و عترت مرد،نزدیکترین خویشاوندان او از گذشتگان و باقى ماندگان خاندان و نسل اوست.و به این ترتیب از محدوده اهل بیت پیامبر،زنان و یاران پیامبر و اصحاب غیر هاشمى خارج مى‏شوند

(2) آنان در بالاترین درجات تقوا و شایستگى‏اند،زیرا که ایشان از قرآن جدایى ناپذیرند،در صورتى که ناپرهیزکاران در جهت‏خلاف قرآنند.و از آن رو هاشمیان گناهکار که از خدا نافرمانى مى‏کنند و هم به طریق اولى گناهکاران غیر هاشمى از شمار اینان خارج مى‏شوند.

3) آنان در بالاترین درجات از بینش دینى و داناترین مردم به زبان قرآنى‏اند هاشمیانى که نادانند و از بینش دینى محدودى برخوردارند-هر چند شرف خویشاوندى پیامبر (ص) را دارند-از فرزندان معنوى او نیستند،زیرا شخص نادان و آن که بینش محدودى دارد-دانسته یا ندانسته-در معرض مخالفت‏با قرآن است.و هیچ گونه ضمانتى براى موافقت در گفتار و رفتار او با قرآن وجود ندارد.تبعیت مردم از مثل او و پیروى او-گاهى-منجر به مخالفت‏با کتاب خدا خواهد شد.

احادیثى که گذشت‏بوضوح دلالت دارند بر این که معرفت دینى خاندان پیامبر،معرفتى ست‏یقینى نه اجتهادى،و گرنه مى‏بایست در اکثر اوقات از قرآن جدا مى‏بودند.به همین دلیل مجتهدى،چون ابن عباس-با وجود علو مقام و این که پسر عموى پیامبر است-از محدوده اهل بیت پیامبر-به حسب معنا-خارج است،تا چه رسد به دیگر اصحاب که از بستگان پیامبر نبوده‏اند و به مقامى چون مقام ابن عباس نایل نشده‏اند.پس هیچ یک از مجتهدان-هر چند براى اجتهاد خالصانه خود-چه به حق رسیده باشند و یا خطا کنند داراى پاداش و اجرند،از خاندان پیامبر-بر طبق روایات صریح قبلى-نیستند.

چگونه گروهى را مشخص کنیم؟

گاهى خواننده مى‏پرسد:با توجه به این که دو گروه از دانشمندان وجود دارند که هر دو انتساب به پیامبر دارند و از طرفى اعضاى هر یک از دو گروه با خودشان متفقند و با اعضاى گروه دیگر اختلاف نظر دارند،چگونه براى ما امکان دارد که تشخیص دهیم کدام یک از دو گروه،همان عترتى است که پیامبر به پیروى از آن ارشاد کرده است؟ اما خواننده خود-در صورت پیشامد چنین اشتباهى-مى‏تواند رفع شبهه کند،به این ترتیب که یک بار دیگر به حدیث زید بن ارقم-که پیشتر گذشت-باز گردد و آن را بخواند.همان حدیثى که حاکم در جزء سوم از صحیح خود«المستدرک‏»آورده است،آن که به نام یکى از اعضاى عترت تصریح مى‏فرماید و او امام على است. پس گروه حقى که با این فرد برجسته هماهنگ است،همان عترت است.و گروهى که مخالف اوست از عترت نیست،هر چند که همه افراد آن به پیامبر خدا انتساب داشته باشند.

احادیث تسمیه:

از جمله احادیثى که از اعضاى خانواده پیامبر به نام،یاد کرده،احادیث ذیل است:مسلم در صحیح خود از سعد بن ابى وقاص روایت کرده است که او گفت:«...و هنگامى که این آیه نازل شد:پس بگو:بیایید تا فرزندانمان و فرزندانتان،زنانمان و زنانتان...را بخوانیم...،پیامبر خدا، على،فاطمه،حسن و حسین را طلبید،پس فرمود:بار خدایا اینان خاندان منند»(ج 15 ص 176.البته ترمذى،حاکم و بیهقى نیز آن را نقل کرده‏اند)

ترمذى در صحیح خود از عمر بن ابى سلمه روایت کرده است که او گفت:«این آیه در خانه ام سلمه بر پیامبر (ص) نازل شد:«اراده خداوند تعلق گرفته است تا از شما-خاندان پیامبر (ص) -ناپاکى را دور کند،و شما را به طور کامل پاک دارد.».پس پیامبر،فاطمه،حسن و حسین را طلبید،و آنان را با کسا پوشانید و على را نیز که پشت‏سرش بود با عبایى پوشاند،سپس فرمود: بار خدایا اینان اهل بیت منند پس،پلیدى را از آنان بزداى و آنان را به طور کامل پاک بدار.ام سلمه گفت:یا رسول الله آیا من هم با آنان هستم؟فرمود:تو بر جایگاه خود هستى و روى به سوى خیر و سعادت دارى.».ترمذى گوید:و در همین باب از ام سلمه،معقل بن یسار،ابى الحمراء و انس بن مالک،روایت‏شده است.( ج 5 ص 328 (شماره حدیث 3875))

امام احمد در مسند خود از ام سلمه همسر پیامبر (ص) روایت کرده است که او گفت:«این آیه در خانه من نازل گردید:خداوند اراده فرموده است تا از شما خانواده پلیدى را دور سازد و شما را به طور کامل پاک دارد،و در آن خانه،فاطمه،على،حسن و حسین بودند،پس پیامبر آنان را با عبایى که روى خود داشت پوشانید،سپس گفت: (بار خدایا) اینان خاندان منند،پس از آنان پلیدى را دور کن و آنان را کاملا پاک گردان.»( 6 ص 292 سید تقى حکیم در کتاب‏«اصول فقه‏»مقارن ص 155-156 به نقل از کتاب در المنثور سیوطى ج 5 ص 198 آورده است که حاکم و بیهقى این حدیث را روایت کرده‏اند)

و مسلم از عایشه همسر پیامبر روایت کرده است که او گفت:پیامبر خدا بیرون آمد در حالى که عبایى بافته از موى سیاه بر دوش او بود،پس حسن آمد،او را داخل عبا کرد،بعد حسین آمد،او را نیز داخل کرد،و بعد فاطمه آمد،او را هم به زیر عبا جاى داد،سپس على آمد و او را هم با عبا پوشاند،آن گاه فرمود:«خداوند اراده فرموده است تا از شما خانواده پلیدى را دور سازد و شما را کاملا پاک گرداند»(صحیح مسلم ج 15 ص 192-195)

در در المنثور سیوطى (در تفسیر قرآن) به دو روایت زیر برمى‏خوریم:

ابو الحمراء (از اصحاب پیامبر) مى‏گوید:مدت هشت ماه در مدینه مراقب پیامبر بودم هیچ گاه براى نماز بیرون نیامد،مگر اینکه اول به در خانه على مى‏آمد،دستش را دو طرف در قرار مى‏داد و مى‏گفت:«نماز!نماز!خداوند اراده کرده است فقط از شما خانواده پلیدى را دور کند و شما را به تمام پاک دارد» و و از ابن عباس است که گفت:نه ماه پیامبر خدا را مى‏دیدیم که هر روز موقع نماز در خانه على بن ابى طالب مى‏آمد و مى‏گفت:«درود و رحمت‏خدا بر شما خانواده،خداوند اراده کرده است تا از شما خانواده پلیدى را دور سازد و شما را کاملا پاک دارد» (ج 5 ص 198 (الفقه المقارن از حکیم ص 155)

و انس بن مالک روایت کرده است که پیامبر خدا شش ماه به طور مداوم آن جمله را مى‏گفت.( احمد در مسند خود ج 3 ص 286 آن را نقل کرده است)

البته این احادیث‏بوضوح دلالت دارد که هر یک از این چهار تن فردى از افراد خاندان پیامبرند،همچنان که عضویت هر شخص دیگرى را-از کسانى که در زمان پیامبر در قید حیات بودند،چه از هاشمیان و یا از زنان پیامبر-منتفى مى‏داند.این قول پیامبر (ص) :بار خدایا اینان خاندان منند،دلالت روشنى دارد بر این که عضویت‏خاندان پیامبر در دوران زندگانى آن بزرگوار منحصر بر آن چهار تن بوده است.بنابراین،همه افراد دیگر-حتى عمویش عباس،جعفر بن ابى طالب و سایر افراد حاضر در زمان بیان این مطلب-از دایره عترت مورد نظر خارجند،هر چند که همگى از خویشان نزدیک او بودند.

 



محمد علی ( دوشنبه 86/5/29 :: ساعت 10:13 عصر )

دلائل پیشگامی علی (ع) در اسلام و فضیلت و برتری ایشان:

دلائل و شواهد پیشگامی علی (ع) در متون اسلامی به قدری فراوان است که بیان همه آْنها در اینجا ناممکن است ولی به عنوان نمونه تعدادی از آنها را ذیلا می‌آوریم:

علی (ع) نخستین کسی که ایمان آورد:

نخستین افتخار علی (ع) پیشگام بودن وی در پذیرفتن اسلام و یا به عبارت صحیح‌تر در ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش است. چراکه علی (ع) از کوچکی یکتاپرست بوده و هرگز آلوده به بت پرستی نبود تا اسلام او به معنای دست کشیدن از بت پرستی باشد. در حالیکه در مورد سایر یاران پیامبر اینگونه نبود)

پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام، ارزشی است که قرآن مجید روی آن تکیه کرده و صراحتا اعلام کرده است که کسانی که در گرایش به اسلام پیشگام بوده‌اند در پیشگاه خداوند ارزش والایی دارند. توجه خاص قرآن به موضوع سبقت در گرایش به اسلام به حدی است که حتی کسانی را که پیش از فتح مکه ایمان آورده‌اند و جان و مال خود را در راه خدا بذل نموده‌اند، از افرادی که پس از پیروزی مسلمانان بر مکیان، ایمان آورده و جهاد کرده‌اند برتر شمرده است، چه رسد به کسانی که پیش از هجرت و در سالهای نخست ظهور اسلام مسلمان شده‌اند. آنجا که می‌فرماید:

«کسانی از شما که پیش از پیروزی در راه خداانفاق کرده‌اند و سپس به جهاد پرداختند با کسانی که بعد از آن در راه خدا انفاق و جهاد کردند، یکسان نیستند بلکه آنان در پیشگاه خدا مقامی بالاتر دارند و خداوند به هردو وعده نیک داده است...» حدید 10

الف- پیش از همه، خود پیامبر اسلام به پیشقدم بودن علی (ع) تصریح کرده و در میان جمعی از یاران خود فرمودند: « نخستین کسی که در روز رستاخیز با من در کنار حوض کوثر ملاقات می‌کند، پیشقدمترین شما در اسلام، علی بن ابی طالب است» ( ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ج 3 ص 28- ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج 13 ص 119 – الحاکم نیشابوری ، المستدرک علی صحیحین ج 3 ص 17)

ب – دانشمندان و محدثان نقل می‌کنند : حضرت محمد (ص) روز دوشنبه به نبوت مبعوث شدند و علی (ع) فردای آنروز با او نماز خواندند. ( ابن عبدالبر ، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ج 3 ص 32 – ابن اثیر الکامل فی التاریخ ج 2 ص 57 – حاکم نیشابوری در المستدرک علی صحیحین ج 3 ص 112 )

ج ) امام در خطبه « قاصعه» می‌فرماید:« آنروز اسلام جز به خانه پیامبر و خدیجه راه نیافته بود و من سومین نفر آنها بودم. نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت را می‌شنیدم» ( نهج البلاغه خطبه 192)

د – امام در جای دیگر ا سبقت خود در اسلام چنین یاد می‌کند:« خدایا من نخستین کسی هستم که به سوی تو بازگشت و پیام تو را شنید و به دعوت پیامبر پاسخ گفت و پیش از من جز پیامبر کسی نماز نگزارد» ( نهج البلاغه خطبه 131)

ه – امام می‌فرماید:« من بنده خدا و برادر و صدیق اکبرم، این سخن را پس از من جز دروغگوی افتراساز نمی‌گوید من هفت سال پیش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم» ( طبری در تاریخ الامم و الملوک ج 2 ص 312 – ابن اثیر در الکامل فی التاریخ ج 2 ص 57 – المستدرک علی صحیحین ج 3 ص 112 )

احادیثی دیگر درباره مقام والای علی(ع):

آیا براستی این حدیث که در جلد 1 صفحه 61 صحیح مسلم آمده است به تنهایی مقام و منزلت والای علی را به ما نشان نمی‌دهد؟ : « علی! نسبت تو به من، نسبت هارون به موسی است جز اینکه بعد از من پیامبری نباشد» و یا « علی مولای هر مومنی پس از من است»( صحیح ترمذی ج 5 ص 296- مسند امام احمد ج 5 ص 25 – مستدرک حاکم ج 3 ص 134 )

و اگر بخواهیم تمام فضائل علی (ع) را از زبان پیامبر که همه علمای شیعه و سنی به صحت و درستی آنها اعتقاد دارند، بشماریم، کتابی مفصل باید نوشت پس چگونه است که اصحاب پیامبر این همه حدیث را نادیده گرفتند و با این همه فضیلت و دلایل محکم بر برتری او بر سایر صحابه، باز دچار شک و تردید شدند. نه تنها شک و تردید بلکه علی را بر فراز منبرها لعن و نفرین کردند و با پیکار کردند تا او را به شهادت رساندند. آری لعن و نفرین! مگر معاویه که او را کاتب وحی می‌نامند مردم را دستور نداد که به علی دشنام بدهند. همانطور که تاریخ نویسان نوشته‌اند و مسلم در صحیحش در باب « فضائل علی بن ابیطالب» همین مطلب را آورده است و اضافه کرده که معاویه، به دست نشاندگان خود در تمام شهرها امر کرد که این لعن و نفرین را سنت قرار دهند و خطبا و سخنوران بر منبرها لعن کنند و هنگامی که برخی از اصحاب از این امر به تنگ آمده و اعتراض کردند، معاویه دستور قتل آنها را صادر کرد و برخی اصحاب نامی چون حجر بن عدی و یارانش کشته شدند. و باید از اهل سنت پرسید – اگر واقعا پیرو سنت پیامبر هستند- چرا حکم به عدالت کسی می‌دهند که قرآن و سنت حکم به تباهی و ارتداد و کفرش داده است. همچنانکه رسول گرامی فرمودند:« هر که علی را دشنام دهد، مرا دشنام داده و هر که مرا دشنام دهد، خدا را دشنام داده و خداوند او را با صورت به آتش جهنم خواهد انداخت» ( مستدرک حاکم ج 3 ص 121 – خصائص نسائی ص 24 – مسند امام احمد ج 6 ص 33 – مناقب خوارزمی ص 81 – ریاض ذخره طبری ج 2 ص 219 – تاریخ سیوطی ص 73)



محمد علی ( دوشنبه 86/5/29 :: ساعت 12:22 عصر )

شیخ محمود شلتوت                       آیت الله بروجردی

متن فتوای تاریخی علامه شیخ محمود شلتوت (رحمه الله علیه) رئیس وقت دانشگاه الأزهر، در باره جواز عمل و التزام به مذهب شیعه دوازده امامی که در هفدهم ربیع الاول سال 1378 هجری قمری و در نیم قرن پیش و با تلاشهای مرحوم آیة الله بروجردی (قدس سره ) و پس از تأسیس دار التقریب بین مذاهب اسلامی  صادر شده است :

 از مرحوم شیخ محمود شلتوت سؤال شد: بعضی از مردم چنین می اندیشند برای آنکه مسلمان عبادات و معاملاتش صحیح باشد حتماً باید به یکی از مذاهب چهارگانه معروف عمل کند و در بین آنها مذهب شیعه امامیه و مذهب زیدیه نیست. آیا شما با این رأی به طور کلی موافقت دارید، و تقلید ازمذهب شیعه امامیه را جائز نمی شمرید؟

ایشان در جواب چنین گفتند:

1- دین اسلام بر احدی از پیروانش متابعت از مذهب خاصی را لازم نمی شمرد بلکه ما می گوئیم: برای هر فرد مؤمن چنین حقی است که بتواند در ابتدای امر از هر یک از مذاهبی که صحیحاً نقل شده و در کتابهای مخصوص احکام آن مذهب نوشته شده است پیروی کند و همچنین کسی که از یک مذهب از این مذاهب پیروی می کرده می تواند عدول به مذهب دیگر بنماید، هر مذهبی باشد، و در این عملی باکی بر او نیست. 

2- جایز است شرعاً عمل کردن به دستورات مذهب جعفریه که به مذهب امامیه اثنا عشریه معروف است مانند سایر مذاهب اهل سنت. و سزاوار است مسلمانان این مطلب را بدانند و از عصبیت و طرفداری های بی جا و بدون حق و حمایت از مذهب معینی خودداری کنند. دین خدا و شریعت او تابع مذهبی نیست یا منحصر در مذهبی نیست. هر کس به مقام اجتهاد فائز گردد عنوان مجتهد بر او بار، و در نزد خدای تعالی عملش مقبول خواهد بود. و جایز است برای کسی که اهلیت نظر و اجتهاد را ندارد از ایشان تقلید کند و به آنچه در فقهشان مقرر داشته اند عمل بنماید، و در این مسئله بین عبادات و معاملات تفاوتی نیست.

محمود شلتوت

منبع



محمد علی ( دوشنبه 86/5/29 :: ساعت 10:35 صبح )

در پاسخ به برادر یا خواهری که در وبلاگ خود مذهب شیعه را ساخته و پرداخته یک یهودی دانسته!!

آغاز پیدایش شیعه و کیفیت آن:

آغاز پیدایش شیعه را که برای اولین بار به شیعه علی(ع) معروف شد، همان زمان رسول خدا باید دانست:

1-    پیامبر اعظم در اولین روزهای بعثت که به نص صریح قرآن ماموریت یافت که خویشان ونزدیکان خود را به دین اسلام دعوت کند، صراحتا به ایشان فرمود هرکس از شما در ایمان به من بر دیگرا سبقت گیرد، وزیر و جانشین و وصی من است.مطابق کتب تاریخی و سیره نویسی و حدیث، علی (ع) اولین کسی بود که پیش از همه مبادرت نمود و اسلام را پذیرفت و پیامبر اسلام هم ایمان او را پذیرفت و وعده‌های خود را تقبل نمود. و عادتا محال است که رهبر نهضتی در اولین روزهای نهضت و حرکت خود، یکی از یاران خود را به وزارت و جانشینی خود انتخاب نکند و یا اینکه پس از انتخاب، او را به دشمنان و دوستان و یارانش معرفی نکند. و یا اینکه پس از معرفی او، در تمام مراحل زندگی و دعوت خود، او را از تمام وظائف وزیری و جانشینی، معذول دارد و هیچگونه فرقی میان او و دیگرا نگذارد. ( در ذیل این حدیث علی (ع) می‌فرماید: من از همه کوچکتر بودم. عرض کردم من وزیر تو می‌شوم. پیغمبر دستش را به گردن من گذاشته و فرمودند این شخص برادر و وصی و جانشین من میباشد. باید از او اطاعت نمائید. مردم می‌خندیدند و به ابوطالب می‌گفتند ترا امر کرد که از پسرت اطاعت کنی! تاریخ طبری ج 2 ص 63- تاریخ ابی‌الفدا ج 1 ص 116- البدایه و النهایه ج 3 ص 39 – غایه المرام ص 320 )

2-    پیغمبر اعظم در چندین روایت مستفیض و معتبر و متواتر که شیعه و سنی آنرا روایت کرده‌اند تصریح فرموده‌اند که علی علیه‌السلام در قول و فعل خود، از خطا و معصیت، مصون است و هر سخنی که بگوید و هر فعلی که انجام دهد، با دعوت دینی مطابقت کامل دارد و داناترین مردم است به معارف و شرایع اسلام( ام سلمه می‌گوید: پیغمبر فرمودند: علی همیشه با حق و حق و قرآن نیز همیشه با علی است. این حدیث از 15 طریق از اهل سنت و 11 طریق از شیعه نقل شده! و ام سلمه و ابن عباس و ابوبکر و عایشه و علی و ابو سعید خدری و ابو ایوب انصاری و ابو لیلی از راویان آن هستند. غایه المرام بحرانی ص 539 و 540)

3-    علی علیه‌السلام خدمات گرانبهایی انجام داده و فداکاریهای شگفت انگیزی انجام داده. مانند خوابیدن در بستر پیامبر در شب هجرت و فتوحاتی که در جنگهای بدر و احد و خندق و خیبر بدست وی صورت گرفته است که اگر نقش ایشان در یکی از این میادین را نادیده بگیریم، چه بسا اسلام و اسلامیان به وسیله دشمنان به خطر می‌افتادند.

4-       جریان غدیر خم که در آن رسول خدا، علی علیالسلام را به ولایت عامه مردم منصوب و معرفی کردند و او را مانند خود متولی قرار دادند.

بدیهی است اینچنین امتیازات و فضائل اختصاصی دیگر که مورد اتفاق همگان بود و علاقه مفرطی که پیامبر به علی (ع) داشتند، طبعا عده‌ای از یاران پیامبر را که از شیفتگان حقیقت و فضیلت بودند، بر این وامیداشت که علی (ع) را دوست داشته و به دورش گرد آیند و از وی پیروی کنند. همچنانکه عده‌ای را حسد و کینه از آن حضرت دور می‌کرد!

گذشته از همه اینها نام ( شیعه علی) و ( شیعه اهل بیت) در سخنان پیامبر بسیار دیده می‌شود. ( جابر می‌گوید: نزد پیغمبر بودیم که علی(ع) از دور نمایان شد. پیغمبر خدا فرمودند: سوگند به کسی که جانم به دست اوست این مرد و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود.

ابن عباس می‌گوید: وقتی آیه « ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه»نازل شد، پیغمبر به علی فرمود : مصداق این آیه تو و شیعیانت هستید که در قیامت خوشنود خواهید بود و خدا هم از شما راضی است. این دو حدیث و تعداد بیشمار دیگر در کتب الدر المنثور ج 1 ص 139 و غایه المرام ص 326 آمده است.)



محمد علی ( یکشنبه 86/5/28 :: ساعت 9:10 عصر )

اهل بیت از نظر قرآن و حدیث

یکی از نویسندگان محترم در وبلاگ خودشان ضمن بررسی آیه ( انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) نوشته‌اند که شیعیان معتقدند این آیه در حق علی و فاطمه و حسنین نازل شده است! و البته لازم به ذکر نیست که این ادعا را رد کرده‌اند!

شان نزول این آیات ( که اهل بیت، امیرمومنان، حضرت فاطمه و حسنین هستند) در منابع حدیثی و تفسیری اهل سنت ، در ضمن روایات متعدد آمده است. از جمله در صحیح مسلم(جلد 5 صفحه 198 و 199) و از عایشه و در تفسیر درالمنثور( جلد 7 باب فضائل اهل البیت النبی) از منابع فراوان نقل گردیده است.

آری عایشه در این روایت علاوه بر تایید نزول ایه شریفه درباره اهل بیت، خود آنان را هم دقیقا و به نام معرفی کرده‌اند!

در مورد اهل بیت از دیدگاه اهل سنت و از میان توصیه‌های فراوان رسول خدا (ص) درباره آنان همین بس که آن حضرت اهل بیت را همسنگ و عدل با قرآن قرار داده و تنها قرآن و اهل بیت خود را به عنوان بزرگترین و سنگین ترین امانت پس از خود در میان امت گذاشته است و در صورتی مصونیت امت اسلامی را از ضلالت و گمراهی تضمین فرموده است که به این دو امانت متمسک شوند. ( یا ایها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی : ای مردم من در میان شما چیزی را گذاشتم که اگر از آن پیروی کنید هرگز گمراه نمی‌شوید. کتاب خدا و عترت و اهل بیتم) آنگاه چنین فرمودند: فانظرونی بما تخلفونی فیهما ببینید بعد از من با آنها چگون رفتار می‌کنید!  همچنین فرمودند:« بزودی فرستاده پروردگارم می‌آید و من دعوت حق را اجابت می‌کنم و همانا در میان شما دو چیز گرانبها بجای می‌گذارم اول کتاب خداست که هدایت و نور است و دوم اهل بیتم. شما را به خدا اهل بیتم را از یاد نبرید. شما را به خدا اهل بیتم را فراموش نکنید»( صحیح مسلم باب فضائل علی. جلد 5 ص 122، صحیح ترمذی جلد 5 ص 328، مستدرک حاکم جلد 3 ص 148، مسند امام احمد بن حنبل جلد 3 ص 17)

حدیث کسی که می‌خواهد زندگی‌اش، زندگی پیامبر باشد:

اما این تنها آیات و احادیثی نیستند که اهل بیت رسول خدا را به ما معرفی می‌کند. روایات و احادیث بسیاری داریم که در کتب شیعه و سنی آمده است که گفته ما را تایید می‌کند. رسول گرامی اسلام می‌فرمایند:« هر که خوش دارد که مانند من زندگی کند و مانند من بمیرد و در بهشت برینی که پروردگارم آماده کرده، ساکن شود، پس ولایت علی را پس از من بپذیرد و دوستدارانش را دوست بدارد و به اهل بیتم پس از من بپیوندد و از آنها پیروی کند زیرا که آنان عترت من هستند، از خاک گل من افریده شده‌اند و فهم و علم من به آنها تزریق شده است پس وای بر کسانی از امتم که فضیلت آنها را نادیده بگیرند و رحم مرا بجای وصل قطع کنند. خداوند از شفاعتم، آنان را بهره‌مند نسازد!»

شاید ابتدا گروهی تصور کنند که این حدیث را از کتب شیعیان پیدا کرده‌ایم اما اینطور نیست. این حدیث در کتب معتبر و مستند اهل سنت آمده است : مستدرک حاکم- ج3 ص 28، طبرانی در جامع کبیر، اصابه ابن حجر عسقلانی ، کنز العمال- ج 6 ص 155، مناقب خوارزمی ص 34، ینابیع الموده ص 149، حلیه الاولیا ج 1 ص 86، تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 95 )  و این روایت از روایتهای روشنی است که اصلا قابل توجیه و تاویل نمی‌باشد و حجت را بر مسلمانان تمام می‌کند. جای بهانه‌ای برای هیچکس نمی‌گذارد که هرکس ولایت علی را نداشته باشد و از اهل بیت پیامبر پیروی ننماید از شفاعت جدشان رسول خدا محروم خواهد ماند. (هر چند ممکن است عده‌ای درباره راوییان حدیث ایراد بگیرند و مثلا یحیی بن یعلی محاربی، را آدم غیر مورد اطمینانی بدانند! اما مسلم و بخاری به او اطمینان کامل داشته‌اند و احادیث زیادی را از او نقل کرده‌اند!)

حال پرسش ما اینس که چرا عده‌ای بیشترین تلاششان آنست که حقیقت را بپوشانند تا واقعیات آشکار نشود؟ چرا گاهی احادیث صحیح را توجیه می‌کنند و معانی دیگری را برایش جعل می‌کنند‌ ( همچنانکه معنای حدیث غدیر را تنها دوستی علی می‌دانند نه سرپرستی و ولایت علی!) و گاهی احادیثی را که با مذهبشان ناسازگار است، تکذیب می‌کنند، هرچند در صحاح و مسندهای خودشان آمده باشد و گاهی نیمی از حدیث یا دو سومش را حذف می‌کنند و به جای آن، جمله‌هایی از خود اضافه می‌کنند!! و گاهی روات ثقه را مورد تشکیک و طعن قرار می‌دهند زیرا احادیثی را روایت کرده‌اند که با هوای نفسشان سازگار نبوده است. گاهی هم حدیثی را در چاپ اول کتاب نقل کرده‌اند و در چاپهای بعدی، حذف می‌کنند و هیچ اشاره‌ای به انگیزه حذف و نادیده گرفتن حدیث نمی‌کنند، علی‌رغم آنکه علت این امر معلوم است و روشن خواهد شد!

حدیث دار در روز انذار :

پیامبر اعظم(ص) با اشاره به امام علی فرمودند:« ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی من بعدی، فاسمعوا له و اطیعوا این برادر من، وصی من و جانشین من بعد از من است، پس به او گوش فرا دهید و از او اطاعت نمائید»

(  و باز منابع موثق اهل سنت : تاریخ طبری ج 2 ص 319، تاریخ ابن اثیر ج 2 ص 62، سیره حلبیه ج 1 ص 311، شواهد التنزیل حسکانی ج 1 ص 371، کنز العمال ج 15 ص 15، تاریخ ابن عساکر ج 1 ص 85، تفسیر خازن نوشته علاءالدین شافعی ج 3 ص 371، حیات محمد نوشته حسنین هیکل چاپ اول – باب « وانذر عشیرتک الاقربین» )

این حدیث نیز از احادیث صحیح و درست است که مورخان آن را در اغاز بعثت پیامبر نقل کرده‌اند و آنرا یکی از معجزات آن حضرت به شمار آورده‌اند. اما سیاست و لجاجت، همه حقایق و رویدادها را وارونه جلوه داد و عوض کرد. محمد حسنین هیکل تمام حدیث را در کتابش «حیات محمد» و در صفحه 104 از چاپ اول سال 1354 هجری قمری آورده است، اما در چاپ دوم و چاپهای بعدی این جمله حضرت را که می‌فرماید « وصیی و خلیفتی من بعدی» حذف کرده است!! همچنین از کتاب تفسیر طبری ج 19 ص 121 این جمله را حذف کرده‌اند و به جای آن کلمات دیگری از خودشان نوشته‌اند!! غافل از اینکه خود طبری همین روایت را در تاریخ خودش ج 2 ص 319 بطور کامل نقل کرده است!! پس چگونه و به چه منظور سخنان را تغییر می‌دهند و تحریف می‌کنند و رویدادها را وارونه نشان می‌دهند؟؟!!



محمد علی ( یکشنبه 86/5/28 :: ساعت 11:28 صبح )

وقتی به وبلاگهای برادران اهل سنت نگاهی اجمالی می‌اندازیم، متوجه این نکته می‌شویم که در همه آنها بعضی مطالب به صورت تکراری و مشابه هم آمده است. به عنوان مثال در همه آنها، ماجرای غدیر (که اصل وقوع آن کاملا اثبات شده است و به کرار در کتب تاریخی و حدیث اهل سنت ذکر شده است) به افسانه تشبیه شده است، ماجرای آتش زدن خانه حضرت فاطمه زهرا را دروغ می‌پندارند و واقعه تلخ و جانگداز عاشورا را در حد یک اشتباه از جانب یزید پایین می‏آورند و ...

در همین وبلاگها، با اشاره به کتابهای محمد تیجانی، او را دروغگو می‌نامند. جالب اینکه در یکی از وبلاگهای معروف سنی، مطلبی را دیدم با عنوان پاسخی به دروغهای تیجانی! ابتدا خوشحال شدم! چون فکر کردم کسی پیدا شده و برای اولین بار قرار است در جواب حرفهای تیجانی، مطلبی بنویسد، اما وقتی صفحه مورد نظر را باز کردم و پاسخ آنها را خواندم، بیشتر بر ادعای تیجانی ایمان آوردم. پاسخ چنان مضحک و خنده‌آور بود که خود ثابت کننده حرفهای تیجانی بود. نویسنده هیچگاه به هیچکدام از ادعاهای تیجانی پاسخی نداد و تنها او را دروغگو نامید! در جایی از پاسخ می‌خوانیم : « اگر تیجانی در ادعای خودش که او دنبال حقیقت است و در جستجوی آن است صادق می بود، دروغ نمیگفت. زیرا صاحب حق دروغ نمی گوید و صاحب باطل راست نمی گوید.» خوب معلوم نیست که به گمان نویسنده، تیجانی کجا دروغ گفته و چرا هیچگاه به دروغهای تیجانی اشاره‏ای نشد؟

در بخشی دیگر از این پاسخنامه! نویسنده ضمن پذیرش ضمنی ادعای تیجانی مبنی بر اشتباهات مکرر صحابه می‌نویسد:« اهل سنت معتقد به عصمت اصحاب پیامبر -صلی الله عَلیه و آله و سلم- بعنوان افراد نیستند بلکه سر زدن خطا و اشتباه از آنها را جائز می دانند ولی با وجود این آنها را تبجیل کرده و با دید انصاف به این اشتباهات نگریسته و میان اشتباهات کم و اعمال صحیح و درست آنها مقایسه ای انجام می دهند.» خوب حرف ما هم اینست که بعضی از این اشتباهات به قیمت انحراف اسلام از مسیر درست و یا به شهادت رسیدن عزیزان پیامبر انجامیده است. مانند شهادت فاطمه زهرا و امام حسین در روز عاشورا! فراموش نکنیم که عده‏ی زیادی از علمای سنی معتقدند که یزید در روز عاشورا و در برخورد با امام حسین دچار اشتباه شد و هیچ گناهی مرتکب نشده است!!!

و باز در قسمتی دیگر از پاسخ فوق و بدون در نظر گرفتن موارد متعدد و مستند کتابهای تیجانی آمده است:« أی کاش! این مرد در ادعایش صادق بود اگر ادعاهای او درست می بود ما دست در دست او گذاشته با او بیعت می کردیم اما او متاسفانه کتابهایش را از دروغ، خدعه، فریبکاری، عیبجویی و بد گویی پر کرده است و این آن چیزی است که در لابلای این کتاب مشاهده خواهید نمود.» خوب پاسخ ما به آنها اینست که وقتی کسی پیدا می‌شود و با تحقیق و بررسی کتب و منابع مختلف و مورد قبول خودتان، کتابی می‌نویسد و شما به جای خواندن دقیق آن فقط به او فحش و بد و براه می‌گویید و هرگز حاضر نیستید که صحت ادعای او را در کتب خودتان ببینید، پس چطور می‌نویسید که ای کاش او صادق بود!

در پایان از همه برادران و خواهران اهل سنت خواهش می‌کنم که به جای وارد کردن اتهام به دیگران و لجاجت بر اندیشه‌های خود، نگاهی منصفانه بر نوشته‌های این کتاب بیندازند. چرا که محمد تیجانی در صفحات کتاب خود سعی کرده‌ است تمام ادعای خود را با استفاده از کتب مورد قبول اهل سنت بنویسد. خوب اگر کسی حرفهای تیجانی را قبول ندارد، به منزله آنست که نوشته‌های کتب اهل سنت را باور ندارد. پس مشکل از تیجانی نیست که مدارک و مستندات تاریخی مورد قبول اهل سنت را تکرار کرده است!



محمد علی ( شنبه 86/5/27 :: ساعت 12:7 عصر )

 در پاسخ به وبلاگهای برادرانی که ماجرای غدیر را  افسانه خوانده بودند!!!

حادثه غدیر چیست؟

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین

ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت نازل شده است به طور کامل به مردم برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده‌ای و خداوند تو را از خطرهای مردم نگاه می‌دارد و خداوند کافران لجوج را هدایت نمی‌کند.

در کتابهای بسیاری از دانشمندان اهل سنت و همه کتب معروف شیعه اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ آمده است که آیه فوق در شان علی (ع) نازل شده است.

این روایات را گروه زیادی از صحابه از جمله «ابو سعید خدری»، «زید بن ارقم»، «جابر بن عبدالله انصاری»، « ابن عباس»، « براء بن عازب»، « حذیفه»، « ابوهریره»، «ابن مسعود»و «علامر بن لیلی» نقل کرده‌اند و در روایات آنها آمده است که این آیه درباره علی(ع) و داستان روز غدیر نازل شده است. علامه امینی در کتاب الغدیر، حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر (ص) با اسناد و مدارک معتبر نقل می‌کند و همچنین از 84 نفر از تابعین و 360 نفر از دانشمندان و مولفان معروف اسلامی. هر شخص بی‌نظری اگر به این مجموعه اسناد و مدارک نگاهی بیاندازد یقین پیدا خواهد کرد که حدیث غدیر از قطعی‌ترین روایات اسلامی و مصداق روشنی از حدیث متواتر است و به راستی اگر کسی در تواتر آن شک کند، باید به هیچ حدیث متواتری اعتقاد نداشته باشد.

ماجرای غدیر

در آخرین سال عمر پیامبر، مراسم حجه الوداع با شکوه هرچه تمامتر در حضور پیامبر به پایان رسید. در این سفر نه تنها مردم مدینه، پیامبر را همراهی می‌کردند بلکه مسلمانان نقاط مختلف جزیره عربستان نیز برای کسب یک افتخار تاریخی بزرگ به همراه پیامبر بودند. روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود و درست هشت روز از عید قربان می‌گذشت ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر به همراهان داده شد. منبری از جهاز شتر ترتیب داده شد و پیامبر بر فراز آن قرار گرفت و خطبه‌ای خواند که در همین خطبه فرمودند :« ای مردم! چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنان سزاوارتر است؟!» گفتند : خدا و رسولش داناترند. پیامبر فرمود:« خدا مولا و رهبر من است، من رهبر و مولای مومنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم سپس فرمودند « فمن کنت مولاه فعلی مولاه هر کس من مولا و رهبر او هستم، علی مولا و رهبر اوست» و این سخن را سه بار و به گفته بعضی از راویان چهار بار تکرار کردند و به دنبال آن سر به آسمان برداشتند و گفتند:« خداوندا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار! محبوب بدار آنکس که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آنکس که او را مبغوض دارد. یارانش را یاری کن و آنها را که ترک یاریش کردند از یاری خویش محروم ساز.» و این سخن حضرت پس از بازگشت از «حجه الوداع» بود که جشن تهنیتی برای علی برگزار شد و خود ابوبکر و عمر نیز از جمله تبریک گویان حضرتش بودند که گفتند :«مبارک باد بر تو ای فرزند ابوطالب، همانا تو مولای هر مومن و مومنه شدی» و این روایت را شیعه و سنی نقل کرده‌اند و ما تنها به منابع اهل سنت استشهاد می‌کنیم:

مسند امام احمد بن حنبل- ج 4 – ص 281

سرالعالمین امام غزالی- ص 12

تذکره الخواص ابن الجوزی – ص 29

الریاض النظره طبری – ج 2-ص 169

کنزالعمال-ج6-ص 397

البدایه و النهایه ابن کثیر – ج 5 ص 212

تاریخ ابن عساکر ج 2- ص 50

تفسیر رازی ج 3- ص 63

الحاوی للفتاوی سیوطی ج 1-ص 112

در این هنگام شور و غوغایی در میان مردم افتاد. ابن عباس گفت:«به خدا این پیمان در گردن همه خواهد ماند»

و حسان بن ثابت شاعر معروف، از پیامبر خدا اجازه خواست که به این مناسبت اشعاری بسرایدف سپس اشعار معروف خود را چنین آغاز کرد:

ینادیهم یوم الغدیر نبیهم / بخم واسمع بالرسول منادیا / فقال فمن مولاکم و نبیکم / فقالوا و لم یبدو هناک التعامیا/ الهک مولانا و انت نبینا / ولم تلق منا فی الولایه عاصیا/ فقال له قم یا علی فاننی/ رضیتک من بعدی اماما و هادیا/ فمن کنت مولاه فهذا ولیه/ فکونوا له اتباع صدق موالیا/ هناک دعا اللهم وال ولیه/ و کن للذی عادا علیا معادیا

یعنی: پیامبر آنها در روز غدیر در سرزمین خم به آنها ندا داد و چه ندا دهنده گرانقدری! فرمود مولای شما و پیامبر شما کیست؟ و آنها بدون چشم پوشی و اغماض صریحا گفتند خدای تو مولای ماست و تو پیامبر مایی و ما از تو سرپیچی نخواهیم کرد. پیامبر به علی گفت برخیز زیرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب کردم و سپس فرمود هر کس من مولا و رهبر اویم، ایم مرد مولا و رهبر اوست پس شما همه از سر صدق و راستی از او پیروی کنید...»

این اشعار را جمعی از بزرگان و دانشمندان اهل تسنن نقل کرده‌اند که از میان آنها حافظ ابو نعیم اصفهانی، حافظ ابو سعید سجستانی، و خوارزمی مالکی، حافظ ابوعبدالله مرزبانی، گنجی شافعی و جلال‌الدی سیوطی، سبط بن جوزی و صدرالدین حموی را می‌توان نام برد!

توضیحات :

1-    مساله‌ غدیر از نظر اسلام اهمیت فراوانی داشته تا آنجا که به پیامبر دستور داده شده که آنرا ابلاغ کند و اگر ابلاغ نشود رسالت پروردگارش را ابلاغ نکرده است!

2-    این مساله حتما مربوط به نماز و روزه و حج و جهاد و زکات نبوده است، چرا که آیه در سوره مائده است و می‌دانیم که سوره مائده آخرین سوره‌ ( یا از آخرین سوره‌هایی) است که بر پیامبر اسلام نازل شده است یعنی در اواخر عمر پربار پیامبر عزیز اسلام بوده که تمام ارکان مهم اسلام قبل از آن تبیین شده بود.( فخر رازی ذیل این آیه می‌گوید اصحاب آثار نوشته‌اند که بعد از نزول این آیه پیامبر بیش از 81 روز یا 82 روز در حیات نبوده‌اند)

3-    تعبیرات آیه نشان می‌دهد که مساله مورد نظر آیه مساله‌ای بوده است که بعضی در برابر آن موضع گیری سختی داشته‌اند تا آنجا که ممکن بوده است جان پیامبر به خاطر ابلاغ آن به خطر بیفتد و لذا خداوند حمایت خاص خود را از پیامبرش در این آیه اعلام می‌دارد و می‌فرماید« خداوند تو را از مردم محفوظ می‌دارد»

4-    بسیاری از نویسندگان اهل سنت اصرار دارند که « مولی» را در اینجا به معنی دوست و یار و یاور تفسیر کنند. ما هم قبول داریم که یکی از معانی مولی، دوست و یار و یاور است، ولی قرائن متعددی در کار است که نشان می‌دهد مولی در حدیث فوق به معنی« ولی و سرپرست و رهبر » می‌باشد:

 الف) مساله دوستی علی(ع) با همه مومنان، مطلب مخفی و پنهان و پیچیده‌ای نبوده که نیاز به آنهمه تاکید و بیان داشته باشد و احتیاج به متوقف ساختن آن قافله عظیم در وسط بیابان و خطبه خواندن و گرفتن اقرارهای پی در پی از جمعیت باشد!

ب) جمله «الست اولی بکم من انفسکم آیا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر نیستم؟ » هیچ تناسبی با یک دوستی ساده ندارد بلکه می‌خواهد بگوید همان اولویت و اختیاری که من نسبت به شما دارم برای علی هم ثابت است.

ج) تبریکهایی که از سوی مردم در این واقعه تاریخی به علی(ع) گفته شد. مخصوصا تبریکی که عمر و ابوبکر به امام علی گفتند، نشان می‌دهد که مساله چیزی فراتر از یک دوستی ساده بوده و جز مساله نصب خلافت نبوده است. در مسند امام احمد آمده است که : عمر بعد از بیانات پیامبر به علی (ع) گفت گوارا باد بر تو ای فرزند ابیطالب صبح کردی و شام کردی در حالیکه مولای هر مرد و زن با ایمان هستی.( مسند احمد جلد 4 صفحه 281)

 حافظ الحسکانی که از علمای نامی اهل سنت به شمار می‏آید، در کتاب شواهد التنزیل ذیل روایت غدیر، با اسناد خود از ابی سعید خدری می‏نویسد: وقتی آیه الیوم اکملت لکم دینکم و ... بر پیامبر نازل شد، ایشان فرمودند : الله اکبر، علی اکمال الدین اتمام النعمه و رضا الرب برسالتی و ولایه علی بن ابیطالب من بعدی. ( شواهد التنزیل جلد 1 صفحه 157 حدیث 211)

ابو حامد غزالی در موضع غدیر چنین می‏نویسد: اکثر علما و دانشمندان، گفتار رسول خدا ( من کنت مولاه و فهذا علی مولاه) را که در ضمن خطبه‏ای در برابر انبوه مسلمانان ایراد نمود، نقل کرده‏اند و باز نقل کرده اند که عمر پس از خطبه گفت: بخ بخ لک یا امیرالمومنین اصبحت مولای و مولا کل مومن و مومنه) که مفهوم این گفتار تسلیم و راضی شدن به حکومت علی میباشد ولی بعدها حب ریاست و علاقه به حمل پرچم خلافت، پیروز گردید و لشکرکشی و فتوحات، کاسه هوی و هوس را به دستشان داد و بدین گونه به دوران قبل از اسلام برگشتند و این پیمانها را به دست فراموشی سپردند و به بهای کمی فروختند فبئس ما یشترون... ( سرالعالمین ص 21)

می‏دانیم که واقعه غدیر خم یکی از اتفاقات ماندگار در تاریخ اسلام است و حدیثی است صحیح از رسول خدا و هیچ عیب و خللی در آن نیست و این فضیلتی است که خدا، حضرت علی را به آن ممتاز کرده است و این حدیث در اکثر کتب اهل سنت از جمله صحیح بخاری و مسلم و ترمذی و ابی داود و ... نیز منقول است. اکنون از دیگران باید پرسید که بر طبق کدام منطق این واقعه اثبات شده را افسانه می‏خوانند؟!

 



<      1   2   3   4      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غدیر حقیقت انکار نا پذیر تاریخ
مناظره با اهل سنت
اهانت دجالان به علی بن ابیطالب (ع)
گفتاری از دکتر شریعتی درباره حضرت فاطمه زهرا
مولوی و محبت اهل بیت
غدیر حقیقتی انکار نشدنی
آیا توسل به پیامبر شرک است؟
[عناوین آرشیوشده]