• وبلاگ : شيعيان اهل سنت واقعي
  • يادداشت : محمد تيجاني دروغگو يا راستگو؟!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 70 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     
    + ياسر 

    حالا اين مادر و اين خليفه شايستگي احترام را دارند

    + ياسر 

    در نوشته هايت اورده اي كه قران بدون تحريف مانده در صورتيكه مادرت فاسدت عايشه و خليفه ملعونت عمر چنين ميگويند:

    : « إنّا کنّا نقرأ فيما نقرأ من کتاب الله ، أن لاترغبوا عن ابائکم فإنه کفر بکم أن ترغبوا عن ابائکم أو انّ کفرا ، بکم أن ترغبوا عن ابائکم » ما مي خوانديم از کتاب خدا اين آيه را : ، أن لاترغبوا عن ابائکم فإنه کفر بکم أن ترغبوا عن ابائکم أو انّ کفرا ، بکم أن ترغبوا عن ابائکم .

    اما در حال حاضر اين آيه در قرآن نيست . ابن حزم ‌مي‌گويد: اينکه گفته شود که بين دو لوحه (دو برگ) تبديل ايجاد شده کفر صريح و تکذيب نمودن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) مي‌باشد .

    پس طبق اين قول و عقيده اهل سنت شخص خليفه دوم کافر است چون قائل به تبديل در قرآن مي باشد .

    - عايشه مي گويد : کانت سوره نقرأ في زمن النبي مأتي آيه فلما کتب عثمان المصاحف لم نقدر منها الا ما هو الان ( الاتقان ج 2 ص 40 ) يعني دو سوم سوره مورد نظر ايشان در حال حاضر موجود نيست .

    سيوطي از طرق متعدد از خذيفه بن يمان نقل مي کند : از سوره توبه قرائت نمي کنيد مگر يک چهارم از آچه را که ما قرائت مي کرديم (الدر المنثور ج 3 ص 208 ؛ مسترک حاکم ج 2 ص 331

    ايضا سيوطي مي گويد طبراني از عمر نقل کرده است که قرآن يک ميليون و 27 هزار حرف است ( الدر المنثور ج 5 ص 179)- در سنن ابن ماجه و مسلم ودارمي نقل شده است که : عايشه گفته : آيه رجم و رضاعه به کبير ده بار نازل شده و اين دو آيه در برگي زير سرير من بود وقتي رسول خدا رحلت فرمود و ما به مصيبت آن بزرگوار سرگرم شديم حيواني خانگي داخل شد و آن را خورد (سنن ابن ماجه ج 1 ص 625 ح 1944 کتاب نکاح ؛ صحيح مسلم بشرح نووي ج 10 ص 29 کتاب الرضاع ؛ سنن دارم ج 2 ص 157 کتاب الرضاع )

    + ياسر 

    - در سنن ابن ماجه و مسلم ودارمي نقل شده است که : عايشه گفته : آيه رجم و رضاعه به کبير ده بار نازل شده و اين دو آيه در برگي زير سرير من بود وقتي رسول خدا رحلت فرمود و ما به مصيبت آن بزرگوار سرگرم شديم حيواني خانگي داخل شد و آن را خورد (سنن ابن ماجه ج 1 ص 625 ح 1944 کتاب نکاح ؛ صحيح مسلم بشرح نووي ج 10 ص 29 کتاب الرضاع ؛ سنن دارم ج 2 ص 157 کتاب الرضاع )

    از طريق هاي زيادي نقل شده است که دو سوره به نام «خلع و حفد» در مصحف ابن عباس و ابي بن کعب بوده است که اکنون در قرآن موجود بين مسلمين آن دو سوره نيست خذف شده است ( البيان ص 223 ؛ الاتقان ج 1 ص 65 )

    ابوموسي اشعري به اهل بصره گفته در زمان پيامبر (ص) سوره اي را مي خوانديم که به اندازه سوره برائت بوده ولي الان آنرا از ياد برده ايم و فقط يک آيه از آنرا ياد دارم : لو کان لابن ادم واديان من نال لابتغي وادياً ثالثا و لايملا جوف ابن آدم الاالتراب .

    همو مي گويد سوره ديگري نيز همانند سوره سبح بود که آنرا از ياد برده ام و فقط يک آيه از آن را ياد دارم : يا أيهاالذين آمنوا لم تقولون مالاتفعلون فتکتب شهاده في أعناقکم فتسالون عنها يوم القيامه ( صحيح مسلم ج 3 ص 100 کتاب الزکاه باب بو أن لابن ادم و اديين

    + ياسر 

    حافظ چه زيبا سروده است که :

    حافظ زجان محب رسول است و آل او

    حقاً بدين گواست خداوند داورم

    بس کن حديث غار که عار است نزد عقل

    آن حزن و بي قراري شيخ معمرم

    مير من آن امام باشد که فرمانش برده مار

    من اين امام مار گزيده کجا برم

    + ياسر 

    ابن ابى الحديد مى گويد: نخستين كسى كه عثمان را ((نعثل )) خطاب كرد، عايشه بود كه مى گفت : نعثل را بكشيد، خدا او را بكشد. ( شرح نهج البلاغه - ج2 ص 77 )

    + ياسر 

    مگر خودتان به جعل از رسول الله صل الله عليه وآله نقل نكرديد كه فرمود: اصحاب من مانند ستارگاني هستند كه به هركدام از آن ها اقتدا كنيد سعادتمند مي گرديد ...
    حال ما به علي اقتدا كرده
    وشما به عمر اقتدا كنيد
    حشر محبان علي با علي
    حشر محبان عمر با عمر

    + ياسر 

    بد نيست كلام ام المومنين ام سلمه را در رد عمل ام المومنين عايشه ( خروج ايشان براي خونخواهي عثمان ) را در ( غريب الحديث ) ابن قتيبه ج2 ص 172 مطالعه كنيد. ( با اينكه هر دو زنان پاك پيامبر بودند )

    طبرى مى نويسد ج 3، ص 476 : وقتى عايشه از مكه مراجعت نمود و در راه خود به ((سرف )) رسيد، عبداللّه بن ام كلام را ملاقات كرد و پرسيد: چه خبر؟
    عبداللّه گفت : عثمان را كشتند و هشت روز بدون خليفه بودند.
    پرسيد: بعد چه كردند؟
    گفت : اهل مدينه اجماع كردند و كار را به دست بهترين فرد امت ((على بن ابيطالب )) دادند.
    عايشه گفت : اگر چنين باشد كاش آسمان به زمين مى خورد! مرا برگردانيد، برگردانيد. پس به مكه باز گشت ، و به دنبال آن مى گفت : به خدا قسم عثمان مظلوم كشته شد! به خدا من خون او را مطالبه مى كنم !!!

    + ياسر 

    برادر سني به ايه ذيل كه خودتان استناد ميكنيد دقت كن :

    يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا ?30?

    اى همسران پيامبر هر كس از شما مبادرت به كار زشت آشكارى كند عذابش دو چندان خواهد بود و اين بر خدا همواره آسان است

    پس نتيجه ميگيريم كه اين احتمال داده شده كه حد اقل يكي از همسران پيامبر دست به كار زشتي خواهد زد و خداوند با اين ايه به ايشان اولتيماتوم داده است . و او كسي جز عايشه نيست
    + ياسر 
    طبق مبناي اهل سنت كه پيامبر را معصوم نميدانند و فقط عصمت را در امر ابلاغ دين قبول دارند هيچ اشكالي ندارد كه رسول خدا در باره ازدواج با عايشه اشتباه كرده باشد چنانچه در مساله تلقيح نخل اشتباه ميكرد
    اما طبق مبناي اهل حق كه رسول خدا را معصوم مطلق ميدانيم
    رسول خدا(ص) مامور به ظاهر ميباشند و قبل از ارتكاب جرم كسي را مجازات نميكنند
    + ياسر 

    بخاري در (كتاب الشروط) در باب آنچه در بارة خانة همسران پيامبر آمده، روايت کرده است: پيامبر سخنراني نمود و به طرف خانة عايشه اشاره كرد و گفت: فتنه ‌ها از اينجاست، فتنه ‌ها از اينجاست، فتنه‌ ها از اينجاست، جايي که شاخ شيطان از آن بيرون مي ‌آيد..

    چگونه عايشه مستحق اين همه احترام و تقدير از طرف اهل سنت و جماعت است؟ آيا به خاطر اين است که همسر پيامبر است؟ همسران پيامبر -صلى الله عليه وسلم- فراوانند و در ميان آنها افضل‌ تر از عايشه به تصريح خود پيامبر وجود دارد».

    + ياسر 

    دوست جون سلام

    ام المومنين بودن عايشه را همه ما قبول داريم ولي مادر بودنش نشان افضل بودنش نيست . مادر بودن عايشه مثل مادر بودن مار است كه در موقع لزوم براي بقاي خود بچه هايش را ميخورد . عايشه براي خلافت پدرش تمامي حقايق را زير پا گذاشت . نص صريح قران مبني بر ماندن در خانه و نشان ندادن زور الاتشان را ناديده گرفته وبر خليفه زمان خروج كرده است. اينها همه گناه كبيره است حتي اگر از كسي كه ام المومنين باشد سرزده باشد. عايشه حكم مادري را دارد كه فاسد است و مادر بودنش چيزي از گناه فسادش كم نميكند. اگه وقت كردي اين جوابو براي عبدالله خميس بفرست تا حال كنه .

    + يک دوست 

    برادر صاحب وبلاگ با سلام

    اين مطالب را كه در زير نوشته شده است با دقت بخوانيد كه دو مسئله عمد ه يكي عدم انتخاب جانشين از طرف پيامبر

    و ديگري سكوت علي عليه السلام است.....

    اما در باره تيجاني

    فيلم تيجاني هم با عبدالله خميس موجود است كه در شبكه الجزيره با هم بحث كرده اند ان بنده خدا « تيجاني » در 5 دقيقه اول قفل كرد

    اولين سوال خميس انبود كه اقاي تيجاني شما طبق ايه قران عايشه را به عنوان مادر خود و مادر امت اسلامي قبول داري

    خوب بنده خدا چه بگويد اگر بگويد بله كه ضد شيعه سخن گفته اگر بگويد خير ضد قران حرف زده پس دست زد به توجيهات من در اوردي

    جنگ جمل ولي عبدالله خميس امانش نميداد وميگفت تو به جمل و... كاري نداشته باش جوابم را بده

    عايشه حرمت مادري ديني برايت دارد يا نه

    و بيچاره چكار كند

    اگر خواستيد در سايتهاي اهل سنت موجود است

    بنده خدا تو از كدام كتاب اهل سنت كه در رد بيانات علماي تشيع نوشته شده است خبر داريد ؟؟ ايا منهاج السنه را خوانده ايد

    كتاب رد المراجعات را ديده ايد

    پس چشم و گوش بسته چه ميگوييد

    اگر اهل سنت حتي يك دليل هم نداشته باشند باز از نظر فطري برحقند

    انها به دوستي بين ياران و اهل بيت پيامبر ايمان دارند علي را مشاور عمر و دلسوز ايشان ميدانند

    يك دليل هم نداشته باشند باز اعتقاد بسيار خوبي دارند

    + چرا پيامبر جانشين ..... 

    چرا پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) جانشيني برنگزيد؟

    يكي از ايرادهاي بزعم ايشان، مهم اين است كه مي گويند: « چگونه مي توان پذيرفت كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در امري چنين مهم سكوت كرده باشند و امت را مانند رمه اي بي چوپان بحال خود وا گذارند. اين يك اصل غير قابل بحث پيش ايشان است كه هرگز كره زمين از حجت خدا خالي نمي شود پس مي گويند محال بود كه پس از مرگ پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) اين قانون دستخوش تغيير شود».

    آنها به استدلال زياد چنگ مي زنند و آنرا از براهين قوي خود بحساب ميآورند اما باز بر اساس فرمولي كه داريم اين نقطه نظر را نيز محك مي زنيم تا ببينيم كه آيا خالي از تناقص است يانه؟

    متأسفانه دراينجا نيز علماء شيعه دچار تناقص گوئي شده اند.

    از يك سو مي گويند دنيا از حجت خالي نمي شود و زمين بدون رهبري نمي ماند و محال است كه امر مهم جانيشني پيامبر مسكوت گذارده شده باشد و از طرف ديگر ما عملأ مي بينيم كه امروز جهان حتي در نزد خود آنان از حجت خالي است و مسئله جانشيني پيامبر لا ينحل مانده است چطور دقت كنيد به عرايضم!:

    علماء شيعه مي گويند خدا (جل جلاله) حضرت علي و بعد امام حسن و بعد امام حسين بعد امام سجاد و الي آخرتا مهدي 12 امام را به جانشيني پيامبر برگزيد مي گوييم بسيار خوب از آخري مي پرسيم:

    امام مهدي حالا كجاست؟

    من نوعي را چرا خدا بدون رهبر گذاشته است؟

    اگر از عدالت خدا بدور بود كه امت محمد را بدون رهبر رها كند از عدل او بس دورتر خواهد بود كه مرا و امثال مرا و شما را كه از زمان پيامبر خيلي فاصله داريم بدون رهبر رها كند مي گوييد ( رها نكرده و رهبر ما مهدي است كه حي و حاضراست ) باز مي پرسيم ( خوب كجاست كه من از او بپرسم كه حق با كيست؟ ) شما در جواب من اي برادران اهل تشيع چه مي گوئيد مگرنمي گوييد كه او پشت پرده غيب پنهان است و دسترسي به او ممكن نيست و بايد به قرآن و احاديث ائمه و پيامبر مراجعه كرد خوب پدر آمرزيده ها پس باز به حرف ما رسيديد.

    مهدي از ميان شما به پشت پرده غيب رفت و جانشيني نگذاشت و شما را بي رهبر گذاشت شما اين حق را به مهدي ميدهيد از عدالت خدا هم بدور نمي دانيد خوب پس چرا وقتي مي گوئيم پيامبر خدا (صلي الله عليه وسلم) جانشيني برنگزيد و قرآن و سنت را براي ما گذاشت ناراحت مي شويد و آبرو درهم مي كشيد؟

    اول شما براي مهدي نايب درست كرديد و 70 سال كه عمر يك آدم است مردم را سرگرم كرديد و چون زمينه را براي ظهورش آماده نديديد عمرش را طولاني كرديد و نايب را هم مردود دانستيد و بالاخره واضح است كه امروز من بدون رهبر هستم شما خواننده هم بدون رهبر هستيد ولازم است كه خودمان بنشينيم و رهبر خويش را برگزينيم و انتخاب رهبر را در پرتو هدايتهاي قرآن و سنت انجام دهيم همانطوركه برادران اهل تشيع انكار را مي كنند و كردند اول خميني را انتخاب كردند نمايندگان خبرگان را انتخاب كردند اگر مهدي زنده و اوامرش ظاهر باشد كه ديگر نيازي به انتخاب نيست وقتي رهبر الهي درميان ما باشد ما ديگر كي هستيم كه رهبر انتخاب كنيم وقتي حضرت محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) درميانه صحابه بود كسي انتخاب نمي دانست يعني چه. هيچكس نمي آمد امير لشكر را خودش انتخاب كند همه اينها به امر حضرت محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) بود و حضرت محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) را هم مردم انتخاب نكرده بودند اين واضح است. او پيامبر و برگزيده الله (جل جلاله) بود خوب حالا كه ما به خود حق انتخاب رهبر را ميدهيم چرا به صحابه نمي دهيم؟

    + چرا پيامبر جانشين ..... 

    اين مثل لقمه از پشت گردن خوردن است پس از هزار و يك دليل آخر مي رسند به حرف ما. جاي خنده دار قضيه اينجاست كه در كشور ايران وقتي خميني مرد كسي را به جانشيني خود انتخاب نكرد و شايد خواست خدا بود كه اينطور شود از يك طرف منتظري را بركنار كرده بود و از طرف ديگر جانشين رسمي نداشت و بعد بزرگان ايران آمدند و يك رهبر جديد برگزيدند كه نامش خامنه اي است. خامنه اي حكم رهبري خود را نه از خدا گرفت ونه از مهدي و نه حتي از رهبري قبلي.

    خوب آدمهاي حسابي آن چيزي را كه غير ممكن ميدانستيد و ميگفتيد محال است پيامبر انجام دهد رهبر شما و رئيس نظام شما انجام داد.

    مي گويند: اگر خميني جانشيني انتخاب نكرد براي اين بود كه قانون اساسي وجود داشت مجلس خبرگان بود و در سايه دستورات آن رهبر انتخاب مي شد كه شد.

    در جواب مي گوييم ( يعني قانون اساسي شما از قرآن دقيق تر بود در قرآن آمده كه مسلمانها امور خود را با شوري اداره كنند و بر اساس آن دستور، مردم در امر خلافت شوري كردند و اكثريت قريب به اتفاق بر حضرت ابوبكر متفق شدند. و آنكس هم كه قبول نكرد نه كودتا كرد نه دست به شمشير برد. يا سكوت كرد يا به سفر رفت. و اين قانون شورا است.

    البته قصد ندارم وارد سياست شوم تنها هدفم اين است تابيان كنم كه اهل تشيع نمي توانند به عقايد خود جامه عمل پوشانند حتي وقتى حكومت از آن آنها هم باشد نمى توانند. چون با جوهر عقيده آنها، تضاد عجين شده و هر كس ميداند كه در عمل دو چيز متضاد واقع نمي شوند. و لو آنكه بصورت تئوري بتوان آنرا بيان نمود.

    اما نمي خواهيم از جواب به اين سوال كه چرا پيامبر خليفه اي برنگزيد طفره برويم ما دلايل زيادي داريم كه عدم انتخاب جانشين توسط پيامبر را توضيح ميدهد از آن جمله.

    (1) پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) قوم را بدون راهنما رها نكرد زيرا در بين آنها قرآن باقي ماند و اين كتاب آسماني داراي اين خصوصيت بود و هست و خواهد بود كه كتابي آسان و قابل فهم و استفاده براي همه است خداوند(جل جلاله ) 4 بار دريك سوره اين آيه را تكرارأ آورده است.

    (وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ) سورة القمر آية 17 22 ـ 32 ـ40

    (و براستيكه آسان گردانيديم قرآن را براي پند گيري پس آيا هست كسي كه پند گيرد؟)

    و اين هم ويژگي خاص قرآن است كه نه دستخوش تحريف شده و نه مي شود و نه خواهد شد گمان نمي كنيم در اين باره كسي جرات كند حرف ديگري بزند پس قرآن و عملكرد رسول خدا كه در كتب حديث جمع شده چراغي فروزان براي رهنماي امت بودند و اين سخن اساسأ غلط است كه بگوييم ( امت چون رمه اي بي چوپان رها شده اند ).

    (2) دوماً در قرآن و سنت امر شده كه مسلمانها در امور خويش با يكديگر مشورت كنند خداوند (جل جلاله) در قرآن ميفرمايد:

    (َأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) سورة الشوري آية 38

    ( مومنان) كارهايشان را در بين خويش با مشوره انجام ميدهند )

    و آنها نيز پس از رحلت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين كردند وعملأ نيز موفق شدند.

    1. بايد دقت كنيم كه در عدم انتخاب جانشين مستقيم، حكمت بزرگي وجود دارد براي درك آن نياز به توجه و فهم است:

    هنگاميكه حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) درقيد حيات بودند چند بار براي خود جانشين و نائب برگزيدند مثلأ وقتي براي غزوه اي تشريف ميبردند كسي را به جانشيني در مدينه ميگذاردند يا برعكس هنگاميكه خودشان با لشكر نمي رفتند كسي را از جانب خود امير لشكر ميكردند. دريكي از اين جنگها خالد بن وليد فرمانده سپاه بود او به كفار حمله كرد يكي از كفاركه مرگ خود را نزديك ميديد داد زد:

    ( لااله الاالله محمد رسول الله )

    اما حضرت خالد اعتنايي نكرد و او را كشت وقتي حضرت خالد برگشت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) واقعه را كه شنيدند بشدت ناراحت شدند و چهره شان سرخ شد و بارها به خالد فرمودند اي خالد آيا قلبش را شكافته بودي و ديده بودي كه دروغ مي گويد آنقدر اين جمله را تكرار كردند تاحضرت خالد در دلش گفت. (اي كاش بس ميكردند )

    بعد حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور دادند كه ديه خون آن فرد را به اهلش بدهند بعد فرمودند.

    ( خدايا من ذمه خون آن شخص را قبول نمي كنم )

    چرا حضرت اين حرف را زدند؟ از اول نيز ذمه خون آن شخص بگردن حضرت خالد بود از اول هم به حضرت محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) ربطي نداشت؟ نه اينطور نيست بهرحال خالد اميرمنتخب حضرت محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) بود و به زبان ديگر جانشين ايشان در بين لشكر بود پس دستور خالد مثل دستور پيامبر بود و عمل او عين عمل رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم).

    + چرا پيامبر جانشين براي خود نكر 
    دستور خالد مثل دستور پيامبر بود و عمل او عين عمل رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم).

    لذا حضرت خالد خطا كرد حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) عكس العمل نشان دادند و خطاي خالد را اصلاح كردند حالا تصوركنيد خالد جانشين آن حضرت پس ازوفات نيز مي بودند و فرض كنيد.

    كه اين واقعه پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) اتفاق مي افتاد هيچكس نمي توانست به خالد اين برگزيده پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) اعتراض كند و اين عمل حتي بصورت قانون درميايد. و تصور كنيد خالد نيز براي خود جانشيني برميگزيد و او هم فقط يك خطا ميكرد و به همين ترتيب تا امروز اين جانشينان رسمي بنظر شما چند خطا ميكردند همه اين خطا ها قانون ميشد؟

    شيعه متوجه اين نكته شده كه سعي كرده جانشينان پيامبر را معصوم از خطا معرفي كند اما اين نادرست است زيرا اولأ عملأ خلاف اين اتفاق افتاده و خالد(رضي الله عنه) برگزيده رسمي پيامبر اشتباهي كرد كه رسول خدا را به خشم آورد و ثانيأ انسان درصورتي مي تواند از خطا مصؤن بماند كه بوحي مرتبط باشد و پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم اگر با وحي سر وكار نداشت دچار خطا مي شدند بطور مثال ايشان مي خواستند سرقبر منافقين نماز بخوانند كه اين آيه نازل شد:

    (وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ) (التوبة:84)

    و (اي محمد ) برسرمرده هيچيك از ايشان (منافقان ) نماز مگذار و نايست برسر قبرشان بدرستيكه آنها كافر به خدا و رسولش شدند و مردند در حاليكه فاسق بودند ) يا اين آيه نازل شد:

    (عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ) (التوبة:43) خدا ترا ببخشد چرا تا زماني كه برايت واضح نشده بود كه از بين اجازه گيران كي راست گو وكي دروغگو است به آنها اجازه دادي كه به جنگ نيايند!.

    ومثل اين زياد است.

    خداوند (جل جلاله) چون كه عمل رسول خود را اسوه مؤمنان مقرر فرموده بود لهذا در هر مورد ايشان را مخاطب ميكرد و رفتارشان را درست و بي خطا وصاف مي كرد تا براي ما مرجع باشد و مرجع شد و ما ميگوييم ايشان معصوم بودند، يعني ازخطاء وگناه بري بودند.

    اما جانشين پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) اين امتياز را نداشت و مثلأ اگر علي جانشين رسمي ايشان مي شد اين احتمال وجود داشت كه خطاي كند كه بعدأ بصورت قانون در آيد و تازه گاهي خطاها در سلسله جانشينها مي توانست 180 درجه باهم فرق كند و ما را دچار سردرگمي نمايد به اين صورت كه اين احتمال وجود داشت كه امام حسن كاري كند كه امام علي خلاف آنرا كرده و يا امام حسين كاري كند كه حسن نكرده و به اين صورت عوض يك رهبر 100 رهبر داشتيم كه هركسي به فتواي خود عمل ميكرد و مسلمانان حيران مي شدند وعملأ هم تاريخ شيعه با اين مشكل روبروست كه توضيح دهد. چرا علي با معاويه جنگيد و پسرش با معاويه صلح كرد عالمان شيعه براي توجيه اين رفتار متضاد مجبور شدند كتب قطوري بنويسند كه تازه خواننده كنجكاو را قانع نميكند.

    به اين دليل ساده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) كسي را پس از خود برنگزيد تا مبادا خطايش بنام اسلام تمام شود امروز ما در يك مسئله خلافي به قرآن و سنت مراجعه مي كنيم و راي هيچ شخصيت ديگري حتي شخصيتي چون ابوبكر (رضي الله عنه) درمقابل قرآن و سنت براي ما سند نيست و خود را ملزم به پيروي صد درصد ازهيچكس جزقرآن و سنت نمي دانيم.

    عالمان مذهب تشيع براي آنكه جواب اشكال را بدهند خود را بورطه اي بس خطرناك انداخته اند يعني مدعي شدند كه جانشينان پيامبر معصوم يعني بري ازخطا بودند و بواسطه الهام با الله(جل جلاله) درتماس بودند و فرق الهام و وحي را در اين ميدانند كه در وحي مي توان فرشته را ديد و صدايش را شنيد و درالهام فقط صدايش شنيده مي شود وخودش قابل رويت نيستند به اين ترتيب خاتميت پيامبر(صلي الله عليه وآله و سلم) و جامعيت قرآن را عملأ منكر شده اند هرچند كه بظاهر به آن اعتقاددارند.

    خاتميت پيامبر را از اينرو منكرند كه بهر حال باور دارند.

    خداوند (جل جلاله) پس از حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم ) ازطريق فرشتگان با جانشينان او درتماس است همانگونه كه با جانشينان موسي(عليه الصلاه والسلام) تماس داشت حالانكه نوع تماس اهميتي ندارد؟! مي خواهد با وحي باشد يا با الهام يا فاكس يا تلفن نتيجه مهم است مهم اين است آنها مي خواهند بگويند كه ارشادات الهي برخلاف عقيده ما جامع نشده و باز بطريقي ديگر درحال تكميل است و اين انكار اصل خاتميت پيامبر و جامعيت قرآن است و عجيب اينكه آنها به كتب الهام شده ديگري چون حفر و جامعه و صحيفه فاطميه معتقدند انا لله واِنا اِليه راجعون. تمامي اين مسائل از آنها سرچشمه گرفته كه ايشان جانشيني علي را اصل قرار داده و براي دفاع از اين اصل ديگر برايشان اهميتي ندارد كه حتي اگر بنوعي مجبور به انكار خاتميت پيامبر ياكامل بودن قرآن شوند.

    با اين بحث معلوم شد كه چرا پيامبر جانشيني تعيين نكرد اما باز دليل را تكرارمي كنيم:

    (چونكه جانشين باوحي مرتبط نبود و احتمال داشت در حكمي خطاكند و اين خطا درصورتيكه او بر گزيده پيامبر ميبود به دين برميگشت )

    واين توضيح شيعه كه مي گويند جانشينان پيامبر معصوم و با خدا درتماس بودند را نمي پذيريم زيرا اگر قبول كنيم بايد آيه 40 از سوره احزاب را منكرشويم

    (مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ) (الأحزاب:40)

    (نيست محمد پدر هيچيك از مردان شما و اما فرستاده خدا و آخرين پيامبران است. )

    و اگر بگوييم «هم اين آيه را قبول داريم و هم نازل شدن الهام برعلي را دوگانه گوئي كرده ايم و ما ديني كه دوگانه گوئي و تضاد در آن باشد را قبول نداريم زيرا الله فرموده است:

    (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً) (النساء:82)

    واگر كتاب آسمان دستورات ديني از جانب كس ديگري غير از الله مي بود حتمأ و صد در صد در آن اختلاف و تضاد فراواني پيدا مي كردند.

     <      1   2   3   4   5      >